صدایش بد نیست
غمگین می خواند... تقریبا همیشه
آرام ته دلش
گاهی یواشکی
دستهایش را تویهم گره میکند
و به زبانی که هرگز نمیفهمم
آواز میخواند:
"مست و گیسو افشان
میگریزد"
به زبانی که
خودم
هرگز
نمیفهمم
نمیدانم
انگارعروس خوشههای اقاقی شدم
و یا کی بود
هنگامی که از دریچهی تاریک
کوچه را نگریستم
و کی
خوشبخت شدم
با بوسههایت عین شقایق روی موهایم
و کی ماه کامل شد؟
بدان
همه جا پیچیدهای
عین نسیم
با سر زلف ما