وسوسه

شخصی

وسوسه

شخصی

پایان

همین چند لحظه بعد از یادداشت قبلی

همه چیز تمام شد

قرار ما تمام شد

حرف مامان درست دراومد.

گفت هیچ وقت درست نمیشه.

و من با اصرار که نه اون می‌دونه چرا اون اتفاق افتاده و اون می‌دونه ته دل من چی می‌گذره.

انگار هیچ وقت مهم نیست.


اشک گوشه‌ی چشمم را دید

گفت : انتخابش را کرده

گفت: انتخابش من نیستم

خداحافظی کردیم

برای همیشه.

و من مبهوت به ستاره‌ها نگاه کردم

مگر می‌شود؟

پایان ماجرا این نبود ، پایان ماجرارا ماه خودش به من گفته بود.

این نبود

قرار بود مرا پشت دوچرخه‌اش بنشاند

و حسابی سواری کنیم.



نظرات 1 + ارسال نظر
حمید یکشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 02:50 ق.ظ http://hamid65.blogsky.com

دیگه گذشته دوران این دوچرخه ها که ترک بند داشتن.اگه کسی اومد سوار دوچرخش نشو.الان دیگه همه یه پراید زیر پاشونه.خلاصه پراید از دوچرخه بهتره.
بای

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد