همین چند لحظه بعد از یادداشت قبلی
همه چیز تمام شد
قرار ما تمام شد
حرف مامان درست دراومد.
گفت هیچ وقت درست نمیشه.
و من با اصرار که نه اون میدونه چرا اون اتفاق افتاده و اون میدونه ته دل من چی میگذره.
انگار هیچ وقت مهم نیست.
اشک گوشهی چشمم را دید
گفت : انتخابش را کرده
گفت: انتخابش من نیستم
خداحافظی کردیم
برای همیشه.
و من مبهوت به ستارهها نگاه کردم
مگر میشود؟
پایان ماجرا این نبود ، پایان ماجرارا ماه خودش به من گفته بود.
این نبود
قرار بود مرا پشت دوچرخهاش بنشاند
و حسابی سواری کنیم.
دیگه گذشته دوران این دوچرخه ها که ترک بند داشتن.اگه کسی اومد سوار دوچرخش نشو.الان دیگه همه یه پراید زیر پاشونه.خلاصه پراید از دوچرخه بهتره.
بای