غروبهای همیشه چقدر دلگیرند
و لحظههام تو را هی بهانه میگیرند
دقیقه... ثانیه... ساعت... تمام روز و شبم
در انحنای نگاهت هنوز درگیرند
سکوت یک شب پاییزی و من و باران
و خاطرات تو انگار... نه... نمیمیرند
شبیه حادثه از گریههام میگذری
شبیه حادثههایی که دست تقدیرند
و بعد رفتن تو دستهای کوچک من
غریب و خسته و غرق بهانه میمیرند.
با سلام
وبلاگ جالبی دارین من مایلم با شما تبادل لینک کنم
دوست عزیز من شما را لینک کردم بعد از سرزدن به
وب سایت من ودیدن لینک خود خواهشا شما هم من رو با
نام "لیست بهترین وبلاگها و وب سایتهای پربازدید"
لینک کنید این ادرس وب سایت من
http://topsite.sub.ir
باتشکر
یاد تو هر تنگ غروب
تو قلب من میکوبه
برام یه یادگاریه
جز اون چیزی نمونده
قشنگه ! وبلاگ سرشار از شور وشعوری دارین !
سبز باشید !
درود و بدرود !
در جواب شما بگویم که این شعر نقلی است از شاعری که من نامش را متاسفانه نمیدانم...
حالا خوش گذشت پشت صحنه کنسرت مایکل ؟؟؟؟؟؟؟؟؟منو یاد ترانه سیاوش انداختی که اولین بار عاشق صداش شدم غروب همیشه واسه من نشونی از تو بوده