گاهی دنیا با محکم ترین قدمهایش توی شکمت میاید و با یک ضربه کاری از شمشیر هاتوری هاتزو نقش زمینات میکند.
و تو تا بیایی و دردش را فراموش کنی دوباره یکی دیگر...
کلا انگار خیلی خوشحالی دوامی نمیآورد .
گاهی هم که خوشحالی، جایش درد میکند...
برایش توضیح دادم که من بسم است و هنوز نمیفهمد. انگار تمام شود در یک لحظه فقط یک لحظه کافی است. جای زخمهایش درد میکند و گاهی با پا رویشان فشار میدهد.دردناکترش اینجایش است که من هم لبخند میزنم تا نفهمد که میفهمم درد دارد. دستش را بالا برده ضربه بعدی کاری است... من هنوز توی صورتش لبخند میزنم شاید برای ضربه بعدیاش نباشم.
فکر کنم راهم را گم کردم قرار نبود اینوری بیایم.
سلام . وبلاگ خوبی داری یه سری به منم بزن چیزای بدرد بخوری دارم
معمولا اگر از کسی راهنمایی می خواهیم فقط برای اینست که به ان عمل نکنیم یا اگر عمل کردیم کسی که مارا راهنمایی کرده سرزنش کنیم
vaghean matlabaye jalebi gozashti age ejaze bedi linket bedam ?kheily vaght bod az ye web lezat naborde bodam!