وسوسه

شخصی

وسوسه

شخصی

جمعه

لا لا لا لا  لا  لا لا الا لا لا لا لا

عین فیلم "rosemary's baby"


یک جوری دارم آهنگ می‌خوانم و ته مخم یکی دارد ویولن می‌زند آرام آرام

گاهی تنهایی خیلی حال میدهد . توی جمع هم که هستی بقیه شلم بازی می‌کنند تو می‌شینی یه گوشه و برای خودت "کسی از گربه‌های ایرانی خبر ندارد" می‌بینی و شدید با موزیکش حال می‌کنی و می‌گویی من هم دوست داشتم خواننده باشم یا یک گیتاریست خوب و واقعا چرا دیگه گیتار نزدم؟!ولی هنوز برایت مهم است و وقتی از گوشه اتاق نگاهت می‌کند سرت را می‌اندازی  پایین و می‌گویی خجالت می‌کشم قول میدهم دوباره یک روزی...

خوشحال بودن چیز غریبی است که گاهی نمی‌دانم دقیق چه جوری است. فکر کنم این ذوقی است که گاهی ته دلم گوشه‌اش می‌لرزد یا شاید هیجانی است که از دیدن یا شنیدن یک فیلم خوب یا شعر خوب یا موزیک خوب توی تنت سر می‌خورد و از نوک انگشتت می‌ریزد یا همان اشکی است که می‌ریزد روی بالشت کنارت یا همان فشار کوچکی است که وقتی دستت توی دستم هست به دستت می‌دهم.تعریف خوشحالی چیزی است که این روزها متفاوت از قهقه‌های همیشگی‌‌ام ‌است.

دلم می‌خواهد از فیلمی برادرم تمام سری راز بقا را بخرم.20 تا ‌DVD .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد