فرشتهای بر من نازل شد
افتاده بود عکساش روی دیوار و تنها بود
و تا جایی که یادمه بالش شکسته بود و داشت گریه میکرد
و قلبش کف زمین افتاده بود
من کشیدمش
سریع روی دفترم تا بعدتر یادم باشد
و هر موقع که ناراحت باشم نگاهش کنم
برایت میکشمش
همین روزها
تا ببینیش
تمام این بلاها رو من رو این فرشته بدبخت آوردم!!
من ناانسان!!!