برای من خانه اینجاست...
کنار مادر است.
خانه برای من پاییز های ابری دارد.
خانه برای من جایی است که بی پروا میشود گریست.
خانه دست پدر است.
اتاق امن من در خانهی پدری است.
جایی که عطر چای مادر دارد و بوی کاج میدهد لباس پدر.
خانه ما پر از پنجره است.
دست مادرم پیر شده و دندانهای پدر مصنوعی است.
قلبهایشان به امیدی دیگر میزند که من قسمتی از آن هستم.
خانه گرم است و پر از لبخند و محبت.
پشت بام به سوی ماه و کوه و درخت باز میشود.
تا به خانه آمدم باران بارید.
برای آن یکی خانهام پسته و لواشک می برم.
ته دلم جای این خانه خالیست، میدانم.
یک روز توی خانهام همهی دوست داشتنیهایم را جای میدهم.
همه را جمع میکنم تا خانهام بوی خانه دهد.
یک روز کنار پنجره خانه مینشینم و مینویسم که همه اینجا هستند.
و من تنها نیستم.