fire changes to water
wisdom becomes insanity
and my own eyes
turn out to be the enemy
of my sleep
as they long to see you
اینجا دیگه نمینویسه چند نفر از وبلاگم دیدن کردن.
چقدر احساس تنهایی میکنه آدم...
--------------------------------------------
آخ چقدر درد داشت... چشمام درد گرفت و سوخت تا ته قلبم.
آدم بودن خیلی مزخرفه ، به خاطر اینکه تنها فرقت با حیوون اینه که فکر میکنی..
فرق زیادی نداری... اصولا درصد غریزه که تو آدم ها میره بالا درصد IQ توشون میاد پایین .کمتر هم فکر میکنن.
برای همینه که اسبه یه چیزایی رو با غریزه اش حس میکنه که ما حس نمیکنیم و آدم هایی که بیشتر فکر میکنن کمتر رو غریزه جلو میرن.نمیدونم ها! شایدم فردا بگم اشتباه میگم ، ولی الان فکر میکنم خیلی هم بی راه نمیگم.
بعد این آدم رفته فکر کرده که چه خاکی تو سرش بریزه و از حیوون بودن در بیاد ، یه چیزی از یه جاش در اورده به اسم اخلاق!یه آدم هایی میگن که :به همین علت هست که مونوگومی وجود نداره... و یه اخلاق هست نه یه خصلت. بعد از این تازه میفهمی که بابا خیلی مزخرفه! برای همینه که این روزا همه دارن خیانت میکنن!به نظر من تو زن ها که وجود داره... البته نه توی همشون. مردها رو نمیدونم.
من با این که آدم قابل قبولی نیستم از طرف آدم های دور و بر و میگن خود خواه و بی فکر هستم ، طبق این قائده ی اخلاق که تا چند وقت پیش فکر میکردم تو وجودم بوده ( و اخیرا فهمیدم که یاد گرفتنی بوده!) ، امکان نداره هیچ خیانتی رو مسکوت بزارم. و دست خائن رو رو میکنم. نمیدونم ، خیلی تند رو شدم؟ باز زیاد ضر زدم!
از وقتی اینجا مکانیزه شده یه جورایی راحت نیستم...
انقدر حواسم پرت این دور و بر میشه یادم میره چی میخواستم بنویسم.
-------------------------------------------------------------
میخواستم بگم این دفعه میخوام بین دستات قایم شم.
یه جورایی عین همیشه خودم و تو بغلت جا کنم ، بعد که فشارم دادی بچسبم بهت.بعد سرم و بگیرم بالا و از پایین نگات کنم.بعد عین امروز بیای دنبالم بریم تو بارونا با هم دور بزنیم و بعد من باز یخ بزنم و بعد به بهونه ی سرمای هوا باز خودم و تو بغلت جا کنم!بعد تو بگی باز لوس شدیا! بعد من لبخند بزنم و بندازم گردن سرما!بعد من هی خودم و لوس کنم و هوا هی سرد تر بشه و هی تو منو فشار بدو هی من خودم و لوس کنمو بعد
هی
باز
دوباره
چند باره
....
تا ابد
تا من حل شم توی بازوهای گرمت!
honey bunny!
به چی قسم بخورم؟
دنیا پر از بی انصافیه!
دقیق نمیدونم کی بود که از اولین بیانصافی رنجیدم...
تنها شکایتی که همیشه دارم همین بوده...
یه با انصافی گفت: اینجوریام نیس!
از وقتی که گفته قراره پول نفت بیاد سر سفره ، همه سفره ها جمع شده!
درراستای اهداف وبلاگ نویسی و پا بر جا موندن بر روی ایدئولوژی ها و رک گویی های سیاسی صلاح هر مملکتی در آن است که پس از گند زدن ، سریع و صریح به توضیح در مورد سوء تفاهمات بپردازد...
ازجایی که این وبلاگ نه تنها یار و یاور و دوای درد نبوده و نشده و نخواهد بود ، این روزها بلای جان نیز شده.
در همین راستا تصمیمات جدیدی از سمت مدیر مسئول که به صورت اتفاقی سردبیر هم هستند تصمیمات جدیدی اتخاذ شده که در مرور زمان شاهدش خواهید بود.
با تشکر
روابط عمومی وبلاگ وسوسه
---------------------------------
وبلاگ همیشه در انتظار...
صفحه هایی که مینویسی و پاک میکنی.
راست میگن عقده ای ها وبلاگ مینویسن؟!
---------------------------------
البته خدا را شکر میکنم که خودش پدر هر چی دروغ گو و نامرد و دودره باز و شیاد و خائن است را در میآورد.
یک هفته نمیکشد که خود به خود کله پا میشود.