وسوسه

شخصی

وسوسه

شخصی

یادگاری

ذهنم خراب است
مقصرم انگار


می‌گویم
شاید بی تو بهتر باشد؟
بی عشقت هرگز

هر شب همین فکر‌ها
هر شب همین تصمیم‌ها
هر صبح آشتی
هر صبح ناز و عشوه

شب‌ها دوباره ذهنم خراب می‌شود و تمام میکنم دوستیمان را
و صبح...

شب و روزمی
شب روز

لپ‌هایم پر از گوجه سبز
فکر‌میکنم به لحظه‌ای که می‌خواستم تا ابد با تو باشم
این خرداد می‌شود 4 سال تمام
برای من که آرزوی یک روز با تو بودن را داشته‌ام
اگر همین الان هم بمیرم
خوشبختم
زیادی هم خوش‌گذشته
اگر‌هم شب‌ها عر میزنم
به‌خاطر خود‌خواهی است...
نگران نباش
لپ‌هایم پر از گوجه سبز است
خوشبختم

poison girl

می‌دانم
میایی

اگر نیایی که دنیا خیلی تخمی است
هیچ
هیچ
هیچ را می فهمم
از وقتی فهمیدم ابدیت یعنی دایره
و حلقه و طره و تاب
و هر فرم دورانی
یعنی تا ابد
و دست و رگ
یعنی
هرگز
شاید بیایی
به خاطر آن طره
یا آن تابی که گوشه‌ی مویم دارد
یا ابدیتی که حرفش را زدیم
اگر نه
که دنیا خیلی تخمی است
---------------------------------
یک خانه
برای خودم
که تویش
تا ابد
آرام
امن
برای خودم
دستانت را بکارم
و هر بهار
شکوفه دهی
هزاران بار
رشد کنند
ساقه‌‌هایش
بروند از ساق‌‌هایم
بالا
توت فرنگی بود
هر چه بود
---------------------------------
گفته
صد بار بیشتر
باورم نمی‌شود
هنوز
خوابم

paralyzer

فکر کنم
اشتباهی
چشمت را بوسیدم
می‌گویند
دوری می‌آورد

--------------------------
تمام امروز را گریستم
از دیشب
گریستم
تا امشب
تا فردا شب هم
چنگ می‌زنم
حالم به هم میخورد
عق
روی خودم
و تئوری‌های مزخرفم
و عق
روی شیمی
و میشاشم
به عشق
و به زمان
و به خاطره
و عق
کف حمام

تو را می‌خواهم
فقط
-------------------------------

بیا

برای یک لحظه

--------------------------------
انگار هیچ جوره deal امان نمی‌شود
نه دو دقیقه
نه یک دقیقه
نه حتا 20 ثانیه
هرگز؟
شاید؟
maybe
یک روزی
10 ثانیه

تیتراژ اول

خیلی احمقانه
هنوز باور می‌کنم
رویای کودکیم
قابل تحقق است
----------------------------------------
شاید سر شانه‌ام را توی خواب بوسیده بود
شاید عاشقم بود
توی خواب
شاید
یک روز
-----------------------------------------




هر چی تلقین می‌کنم که بهار چقدر اینجا زیباست... بیشتر میفهمم پژمردگی ‌یعنی چه!

missing you

توی صورتم گفت: نکنه رفته و قالت گذاشته؟
توی صورتش گفتم: نه! اگه هم گذاشته نوش جونش. حتما کوتاهی کردم.
زیر لب گفت: ناراحت میشی اگه خیانت کنه بهت؟
زیر لب گفتم : نمی‌دونم... نمی‌کنه!
پرسید: دلت براش تنگ شده؟
جواب دادم: خیلی... خیلی‌زیاد

داستان غیر واقعی

با دستش دارد آنجایش را می‌خاراند
عکسش را توی دستم فشار می‌دهم
انگار عاشق زیاد داشته باشد
برایش مهم نیست که چند سال منتظر بوده‌ام
به لرزش دستم می‌خندد
زل زل نگاه می‌کند توی چشم‌هایم
یعنی فهمیده؟ نه غیر ممکنه!
من فقط بلدم عکس‌های روی دیوار را نگاه کنم
یا یواشکی دست‌هایش را...
هی دارم فکر می‌کنم بهش بگویم یا نه؟
عکسش را پرت کنم توی صورتش و فرار کنم؟
شاید اگر سکوت کنم بهتر باشد.
شاید هم...
حق دارد...
به هر حال حماقت کرده‌ام
همیشه می‌دانی که اتفاق نمی‌افتد ولی انتظارش را می‌کشی
عکسش را باز مچاله می‌کنم
کف دستم عرق کرده

لعنتی
بلند می‌شوم و می‌روم
وقت هست که بعد تر توی خیابان عق بزنم
و تا جایی که می‌شه پیاده برم...

----------------------------------------------
توضیح اضافه میدم که اینا برخلاف اکثر پست های بلاگم تخیلی است...
البته الان که بیشتر فکر می‌کنم تقریبا همش در حال رویا پردازی‌ام.. و همه چیز اینجا تخیلی است...

عجیب

امروز بود
یعنی دیروز
چون الان ساعت 12 صبح هم گذشته
من بعد از 10 سال
متحول شدم
انگار که بعد از 10 سال
اجابت کنه دعامو
صداش


سکوت
سکوت
سکوت


بی هیچ عقلی
همه را جا گذاشتم
همه را.
برگشتم

تاب سرما و تاریکی

یک وقت‌هایی میایی توی خاطره‌هایم
لیز میخوری از روی لبم
میفتی روی کی‌بردم
انگشتام و میزارم روی جاهایی که ریخته‌ای
تر میشود
انگشتانم
چشم‌هایم
لب هایم

---------------------------------------------------

قرار گذاشتم
برای اکتشاف
بیایم
با زبانم
این بار
و
سکوت
و گاها لرزش دستم
را اگر ...
قرار گذاشتم
با لای موهایت
توی باد رها
رگ‌های دستت را
با دست سردم
گرم کنم

اشک امانم نمی‌دهد

قرار گذاشتم، هر شب

---------------------------------------------------