...
دلم گرفته ،
دلم عجیب گرفته است.
و هیچ چیز ،
نه این دقایق خوشبو،که روی شاخه نارنج می شود خاموش ،
نه این صداقت حرفی ، که در سکوت میان دو برگ این گل شب بوست،
نه هیچ چیز مرا از هجوم خالی اطراف
نمی رهاند.
و فکر می کنم
که این ترنم موزون حزن تا به ابد
شنیده خواهد شد."
تو را در سرآغاز یک باغ خواهم نشانید.
سهراب سپهری
نه از ماه گرد مغرور
نه از ماهی گلی توی تنگ
نه از ابر بهاری که این روزا برام برف میباره
نه از سیاهی موهام که حال شبو داره
نه از باد وقاصدک
نه از دستهام که سعادت گرمای دستاتو داشتن
سراغ تو رو نمیگیرم
عادت کردهام
که بنشینم
و خاطره و خیال و رویای تو رو
از شب تا صبح
از صبح تا شب
به هم ببافم.
پ.ن : این پیانوی لعنتی چرا با من اینجوری میکنه؟!
توی رویای این بار دیدم
که توی یک ماشین بدون سقف
کنار هم خوشحال برای مردم دست تکان میدهیم
عین کندی
صدای تیر که میآید
من خودم را روی تو پرتاب میکنم
و وقتی که احساس درد و سوزش کردم
تو را نگاه میکنم
که با تعجب به قلب پاره من نگاه میکنی
لبخند میزنم
و در نهایت
رستگار خواهم شد.
من یه خرس کادو گرفتم با یه تیشرت خیلی ولنتاینی....
و تمام برنامه امروزم همین بود
چه حس عجیب و غریبی...
چقدر دلم برایت تنگ شده
عکس فرستاده
تازه
لبهایم را میچسبانم به مانیتور
دستم را میکنم توی موهایش
توی گوشش زمزمه میکنم
میگویم عاشقم
عاشقم؟
میگویم دوری سخت است
انتظار برای وصال دلنشین...
اون استخوانی که از یقهاش معلوم است و ماچ میکنم
توی چشمهایش نگاه میکنم
سیر نمیشوم
میخندم
بهش میگویم که امروز چقدر خواستمش
و هر روز
دراز میکشم
حالم چند روز است که خیلی خوب شده
خوشحالم و سر حال
مرا کلی خندانده بودی
خنده خوب است
آرام بخواب
توی بغل من!
دارم سعی می کنم با سوت یک آهنگی را بزنم...
که عین همیشه ناموفق است
روی صندلی در جا قر می دهم
گاهی سرم را تکان می دهم و زمزمه می کنم
غلط و قولوت
...
انگار
demo یک بازی از خودش بهتر است
با کیفیت تر است
توی demo شخصیت خیلی قوی و پر قدرت تر هم هست
وارد بازی که می شوی
لعنتی
ترسناک است
بد و بی ریخت و داغون و بد رنگ است
فقط خودت می دانی که چند بار game over شدی و یواشکی به جون های خودت اضافه کردی
هر بار خوردتر و داغون تر از قبل میای بیرون
هر بار که عکست را می بینم
دلم هرری می ریزد
امیدواری چیز باحال عجیبی است
قول داده بودی شانه هایم را ببوسی
جای بوسه هایت بال سفید در میاید