وسوسه

شخصی

وسوسه

شخصی


اگه با غول چراغ دوست نبودم که کلاهم پس معرکه بود...
سه تا آرزو میتونستم بکنم.

یکیش این بود که الان نره... که نرفت.
دومیش این بود که بخواد بیاد... که گفت که میخواد بیاد.

سومیش و بعدا میگم.

(:


یادم نمیرود آینده
به امید اینکه شاید بیایی
یادم نمیرود حس پوستم را
بر روی برهنگی هایت
تا بغضم نترکیده
بیا
بیا ...



نازنینم
به بویی که در خانه‌مان ‌به‌جای گذاشته‌ای قسم
                                            (یا اگر میگویید شعار است)
به چشمهایت قسم
قصدم آزردن نیست..

کاش نصفه شب موبایلت زنگ بخوره ...
کاش یه sms بیاد  ۱۰ صفحه چیز خوب بگه...
کاش یه باد بیاد همه ی ابرا رو ببره...
کاش یه بارون بیاد همه جا رو بشوره...
کاش یه برف بیاد سیاهی ها  ،سفید بشن...


کاشکی بیای بریم تو برف و باد و بارون، از کاشکی هامون  حرف بزنیم.
کاش یه روز بیای و بگی دیگه کاشکی نداری...
کاش یه روز کاشکی های دنیا تموم شه!

کاش دستات مال من بود...
کاش کلمه برای گفتن این لحظه بود...
کاش نگاه برای زندگی کافی بود...
کاش ابدیت راست بود...
کاش  (( ما )) راست باشد.



شب به خیر
شب روز من

**شعر (۳)

برای دریدن پیرهن یوسف چه نقشه ها که نکشیدم..


--------------------------------------------------------------
(چی شد یهو شاعر شدم؟)

**شعر(۲)





از آن موقع که دوستت دارم
دوستم داری؟


**شعر (۱)




مرا ببخش ، نمیخواهم از چشمهایت بگویم..
از موهایت 
از عطرت
مرا ببخش
نمیخواهم از عشق بگویم.

این بار حدیث دیگریست...
حدیث چشمهایت
موهایت
عطرت

و عشقم

این وبلاگ نویسی هم خیلی رو اعصابه ها...

میگن اگه یه روز دمغی خودت و سر بده توی وان آب داغ.

...

 اشکهای یک زن  و هیچ وقت باور نکن...

متاسفم.
این بار خودم و نمیبخشم.
تو هم نبخش...


پ.ن : نخونده بگیرین



پرسیدم : چگونه بی‌خانمان شدی؟
گفت: شهروند چشم‌های تو بودم
که در نگشودی...