-
ماه نصفه
یکشنبه 27 اردیبهشتماه سال 1388 16:53
دروغ گقتم ته دلم دیگه قرص نیست یعنی لا اقل الان دیگه نیست چرا باید باشه؟ چرا به حسهام ایمان دارم؟ چرا فکر میکنم سزای من در پایان خوبیه؟ اگه نبود چی؟ اگه نبود چی؟
-
قرص ماه
یکشنبه 27 اردیبهشتماه سال 1388 02:14
یک عادت عجیبی دارم و آن این است که همه صفحه ها را میبندم بعد موزیک همیشگیام را میگذارم و شروع میکنم به نوشتن لامپ را خاموش میکنم گاهی چراغ مطالعه ی تو را روشن میکنم بعضی وقتها میروم و به ماه نگاه میکنم قبلتر ها که آن خانهمان بودیم سیگاری هم میکشیدم ماه نزدیک است همین دور و برها من میروم یک سری بهش بزنم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 26 اردیبهشتماه سال 1388 23:33
ببین اینجا دوباره از اون شرجی خرکیها شده ۱ متر هم معلوم نیست D: یادته پا شدی کف کردی اون شب؟ P: بعد پریدی تو بغل من خوابیدی؟؟؟ من یادمه ------------------------------------- فکر کنم این یکی از بهترین آفلاینهایی بود که تا الان برام نوشتی یکی از زیباترینهاش من یادمه من به هر بهانهای پریدم توی بغل تو P:
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 26 اردیبهشتماه سال 1388 02:27
امشب خواب یه سبد پر از سیب میبینم به جای خواب تاریکی و تنگی یه اتاق مطمئنم و حتما از دیشب بهتر میخوابم به جای سنگینی قفسه سینه امشب عین پرنده تا صبح به سمتت بال میزنم :)
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 25 اردیبهشتماه سال 1388 13:19
یافتم یافتم سینهام را میشکافم قلبم را در میآورم و میگذارم توی مشتت صدایش را که بشنوی آرام میگیری مطمئنم.... شب روز شب روز شب روز شب
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 25 اردیبهشتماه سال 1388 13:09
یک موضوع این بود که هیچ کس نفهمید من کی اعتقادمو از دست دادم و کی من تخریب شدم؟ کی من امیدمو به اون ابدیت از دست دادم و چرا؟ چه اتفاقی افتاد که من شروع کردم به منطقی شدن به جای تخیلی بودن؟ و اون موقع که من شکستم کی از من حمایت کرد تو نفهمیدی که من هیچ وقت حال نکردم و فقط خورد شدم
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 25 اردیبهشتماه سال 1388 12:54
من یه hero بودم من یه شمشیر جادویی داشتم و یه اژدهای بالدار من امید شهر بودم من و اژدهای طلاییم شهر قشنگمون رو به جادوی سیاه فروختیم چون کون مبارزه نداشتیم
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1388 21:22
دیگه زیبا نیستم وقتی توی آینه خودم و نگاه میکنم.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1388 06:01
آفتاب زد نا امید نمیروم از درگاه این همه ناز و مهر جوابم را داده خودش گفته نا امید نشو!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1388 01:24
خوشبختانه من هنوز به انسانیت و اخلاقیات امیدوارم !
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1388 01:07
مامان خواب دیده نصفه شب اومده ، منو نجات داده من گرفتار بودم توی تله از خواب پاشده و با یه پونصد تومانی اومده سراغ من دور سرم چرخونده و برگشته خوابیده تا فردا صدقه بده. میگه نجاتت دادم نمیتونستی نفس بکشی. مامان قهرمان منه!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1388 21:42
صدای گرومب گرومب قلبمو میشنوم آخ، بدبخت شدم.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1388 20:40
حرف نمیزنی؟ من اینجا بلند بلند بین من و تو و این چهار دیواری التماس خواهش تمنا بین خودمان چرا اینجوری شده؟ انگار همه چیز تمام من نا تمام سر تا پایم بوی تهوع گرفته خودم را بخشیدم؟ نه. هرگز این اتفاق برای من نیفتاد
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1388 20:32
این روزهای ابری بیشتر صبحها بیدار شدن برای خودش آدابی دارد برای من که رویا در رویا که نه ، کابوس به کابوس میشوم و انگار هرگز نخوابیدهام. تخیل تمام مرزهای واقعی را در هم میشکند تا مرا به دنیای حقیقی بکشاند. نمیآیم تا برسم از آن ته تهها کلی طول میکشد. آرزو میکنم که امشب صبح نشود و من تا ابد برای همیشه آن ته ته...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1388 02:43
نرو...
-
پایان
یکشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1388 02:36
همین چند لحظه بعد از یادداشت قبلی همه چیز تمام شد قرار ما تمام شد حرف مامان درست دراومد. گفت هیچ وقت درست نمیشه. و من با اصرار که نه اون میدونه چرا اون اتفاق افتاده و اون میدونه ته دل من چی میگذره. انگار هیچ وقت مهم نیست. اشک گوشهی چشمم را دید گفت : انتخابش را کرده گفت: انتخابش من نیستم خداحافظی کردیم برای همیشه....
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 19 اردیبهشتماه سال 1388 23:39
باش قرارمان همان انتهایِ خمِ کوچههایِ بارانی ِخیس اگر قبولم کردی!
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 19 اردیبهشتماه سال 1388 23:26
من خوشبخت شده بودم و برای خوشبختی کلی گریسته بودم
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 19 اردیبهشتماه سال 1388 02:28
منی که این همه پر بود از غزل دیروز امروز فقط به چمدان فکر میکند چقدر لک زده دلم برای لبهایت و رقصیدن زیر سرخی باران و یک فنجان چای که تو برایم ریختهای
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 18 اردیبهشتماه سال 1388 02:10
میخزه زیر پوستم و توی گوشم زمزمه میکنه بگو از روزی که عروس خوشههای اقاقی شدم از تولد یک عشق لای عطر کهنه پتوی مادربزرگ و نفسهامان یادم بیار حرارت لبهایت را آن شب سرد توی کوچهی آشتی کنان پشت ساختمان سر دادن دستم زیر انگشتانت توی سینما یادم بیار زمزمههای گرم را توی سوز سرد درکه دیوانهام کردی دیوانهام کردی...
-
نیست میشوم بی تو
شنبه 12 اردیبهشتماه سال 1388 03:09
هر کس بزرگترین اشتباهش را بپذیرد صبر میکند تا خورشیدش طلوع کند. این جمله امیدوار کننده را جایی خواندم و دلم نیامد که امیدوار نباشم ته ته تاریکیها، گیاهی آرام میخزد به سمت نور راستش جدی گفتم که خوشبختم. تا تو هستی من خوشبختترینام
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 اردیبهشتماه سال 1388 02:49
کل مشکل من این بود که فراموش کردم که طبیعت به من نگاه میکند هوایم را دارد و زیر سبیلی دمم را میبیند عادل است. گفته بود که هر کس که عاشقتر است درد بیشتری میکشد من نگاهش نکردم و جوابش را ندادم . توجه نکردم و گفتم کون لقاش. کور بودم.طلسم شدم. طبیعی بود که کونش را به من کند و بخوابد. حواسم نبود که همه او بود. حالم را...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 اردیبهشتماه سال 1388 01:17
کوچکتر که بودم، دل بزرگتری داشتم. امروز که بزرگترم، چقدر دلتنگم.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1388 14:03
تو گفتی اگه بنویسم همه چیز بهتر میشه... چرا نمیشه؟
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1388 00:05
میگم: تو میترسی میترسی از اینکه موفق نشیم؟
-
.
چهارشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1388 12:59
اگه فکر میکنی که همه چیز و راجع به من میدونی و تصمیمت اینه، فقط میدونم که اشتباه میکنی. چون اگه دقیق همه چیز و راجع به من بدونی اینجوری تصمیم نمیگیری. من حق ندارم بهت بگم که با من خوب باشی.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1388 03:14
today I'm sad and i don't know why?w
-
همینجوری امشب
شنبه 5 اردیبهشتماه سال 1388 02:58
دستهایم سرما زده نوشتنی زیاد است و دغدغه بسیار لباسخوابم را نشسته مبادا بویت پاک شود پوست میاندازد از این افکار پلید از پیله گناه بیرون آمده پروانه خوش خط و خال. بال میزند خیال تا آنورها که هستی زندانی آگاهی شده و رهاترین سفره کلماتش را پهنکرده وسط چمن پابرهنه میدود لای شقایقها دشت را با اشک نمناک. تلخی زهر...
-
جدیا !
شنبه 5 اردیبهشتماه سال 1388 02:29
انگار از اول اول من عاشق تو بودم... از اول اول.
-
گل سرخ
شنبه 29 فروردینماه سال 1388 02:46
مینویسم... مینویسم... مینویسم که دچارم که عاشقم و اگر بخواهی تا ابد فقط مینویسم...