-
اوهوم
شنبه 29 فروردینماه سال 1388 00:47
... دلم گرفته ، دلم عجیب گرفته است. و هیچ چیز ، نه این دقایق خوشبو،که روی شاخه نارنج می شود خاموش ، نه این صداقت حرفی ، که در سکوت میان دو برگ این گل شب بوست، نه هیچ چیز مرا از هجوم خالی اطراف نمی رهاند. و فکر می کنم که این ترنم موزون حزن تا به ابد شنیده خواهد شد."
-
اوهوم
شنبه 29 فروردینماه سال 1388 00:42
صدا کن مرا. صدای تو خوب است. صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است که در انتهای صمیمیت حزن میروید. در ابعاد این عصر خاموش من از طعم تصنیف در متن ادراک یک کوچه تنهاترم. بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است. و تنهایی من شبیخون حجم تو را پیشبینی نمیکرد. و خاصیت عشق این است. کسی نیست، بیا زندگی را بدزدیم، آن وقت...
-
.
چهارشنبه 26 فروردینماه سال 1388 02:41
نه از ماه گرد مغرور نه از ماهی گلی توی تنگ نه از ابر بهاری که این روزا برام برف میباره نه از سیاهی موهام که حال شبو داره نه از باد وقاصدک نه از دستهام که سعادت گرمای دستاتو داشتن سراغ تو رو نمیگیرم عادت کردهام که بنشینم و خاطره و خیال و رویای تو رو از شب تا صبح از صبح تا شب به هم ببافم. پ.ن : این پیانوی لعنتی چرا...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 25 فروردینماه سال 1388 22:48
یه بوس بده برای اینکه تیممون ببره! *:
-
ترور
دوشنبه 17 فروردینماه سال 1388 15:08
توی رویای این بار دیدم که توی یک ماشین بدون سقف کنار هم خوشحال برای مردم دست تکان میدهیم عین کندی صدای تیر که میآید من خودم را روی تو پرتاب میکنم و وقتی که احساس درد و سوزش کردم تو را نگاه میکنم که با تعجب به قلب پاره من نگاه میکنی لبخند میزنم و در نهایت رستگار خواهم شد.
-
ولنتاین دوم
شنبه 26 بهمنماه سال 1387 20:28
من یه خرس کادو گرفتم با یه تیشرت خیلی ولنتاینی.... و تمام برنامه امروزم همین بود چه حس عجیب و غریبی... چقدر دلم برایت تنگ شده
-
D:
چهارشنبه 18 دیماه سال 1387 01:45
عکس فرستاده تازه لبهایم را میچسبانم به مانیتور دستم را میکنم توی موهایش توی گوشش زمزمه میکنم میگویم عاشقم عاشقم؟ میگویم دوری سخت است انتظار برای وصال دلنشین... اون استخوانی که از یقهاش معلوم است و ماچ میکنم توی چشمهایش نگاه میکنم سیر نمیشوم میخندم بهش میگویم که امروز چقدر خواستمش و هر روز دراز میکشم حالم...
-
today isn't just another day
دوشنبه 4 آذرماه سال 1387 23:26
دارم سعی می کنم با سوت یک آهنگی را بزنم... که عین همیشه ناموفق است روی صندلی در جا قر می دهم گاهی سرم را تکان می دهم و زمزمه می کنم غلط و قولوت ...
-
demo
شنبه 25 آبانماه سال 1387 22:08
انگار demo یک بازی از خودش بهتر است با کیفیت تر است توی demo شخصیت خیلی قوی و پر قدرت تر هم هست وارد بازی که می شوی لعنتی ترسناک است بد و بی ریخت و داغون و بد رنگ است فقط خودت می دانی که چند بار game over شدی و یواشکی به جون های خودت اضافه کردی هر بار خوردتر و داغون تر از قبل میای بیرون
-
:(
پنجشنبه 9 آبانماه سال 1387 04:14
هر بار که عکست را می بینم دلم هرری می ریزد امیدواری چیز باحال عجیبی است قول داده بودی شانه هایم را ببوسی جای بوسه هایت بال سفید در میاید
-
آیا من غمگینم؟
پنجشنبه 9 آبانماه سال 1387 02:40
دست توی دنیا زیاد هست دست بالای دست هم توی دنیا زیاد هست ولی از بین تمام دستها فقط یک دست، دست منو گرم میکنه و من فقط همونو میخوام من فقط همونو میخوام
-
امروز
یکشنبه 26 خردادماه سال 1387 00:24
به یک هنرمندی فرانسوی زنگ زدن و از آخرین اثر هنریش قدر دانی کردن هنرمند بزرگ صادقانه گفت: باز هم از من تعریف کنید چون نیاز دارم چون تنها هستم. زیبایی هم شکلهای زیادی دارد برگرفته از کتاب: شهروند خط صفر - اردشیر رستمی
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 25 خردادماه سال 1387 00:11
ته سیکار خود را در توالت فرنگی نیندازید ...
-
نزدیک شو
جمعه 24 خردادماه سال 1387 23:48
تا تو به خاطر منی . کس نگذشت بر دلم مثل تو کیست در جهان . تا ز تو مهر بگسلم؟ انگار اگه اینجا ننویسم یه طوریم میشه... حتا اگه حرفی نداشته باشم باید بیام بگم حرفی نیست الانم عین اکثر وقتها حرفی نیست
-
بورس
یکشنبه 19 خردادماه سال 1387 02:01
من مراتب نفرتم را از این دنیا و از تمام دنیاهای پس از این و قبل از این... به درگاه باری تعالی اعلام میدارم. و تقاضای حذف خودم را خیلی کلی از همهی اینها دارم. و اگر نشد درخواست میکنم در زندگی بعدی حداقل به شکل دستمال کاغذی دربیام.
-
فرودگاه مهر آباد
یکشنبه 12 خردادماه سال 1387 00:21
صدایش بد نیست غمگین می خواند... تقریبا همیشه آرام ته دلش گاهی یواشکی دستهایش را تویهم گره میکند و به زبانی که هرگز نمیفهمم آواز میخواند: "مست و گیسو افشان میگریزد" به زبانی که خودم هرگز نمیفهمم نمیدانم انگارعروس خوشههای اقاقی شدم و یا کی بود هنگامی که از دریچهی تاریک کوچه را نگریستم و کی خوشبخت شدم با...
-
:)
دوشنبه 6 خردادماه سال 1387 20:32
i remembered how it' s like to be with each other again like old times me and you honey bunny remember forever and ever and ever :)
-
5 خرداد
دوشنبه 6 خردادماه سال 1387 20:19
من کپ کرده بودم اولین سورپریز زندگیام سنگینترین سورپریز ام بود... یکی میگفت خوب است که به اندازهی کافی lost دیده بودی... از در اومد و من فقط نگاه کردم من فقط نگاه کردم
-
چرکنویس
چهارشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1387 04:52
خسته و متنفرم دلم شکسته به آدمهای دور و برم آسیب میرسونم و توقعات بیجا دارم رک و راستگو شدهام با اینکه شدید معاشرت میکنم، به شدت احساس تنهایی میکنم
-
سناریوی تازه من (1)
چهارشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1387 04:51
یک اتفاق بدی افتاده توی زندگی ام اصلا عجله ندارم شلکس بدی من رو فرا گرفته یک اتفاق بد دیگری هم افتاده هیچ چیز نمیخوام حتا دارم از صرافت دیدن یک زرافه و یک شیر واقعی از جنگلهای آفریقا میافتم اگر اون گردنبنده رو هم نخوام... یعنی دیگه کار از کار گذشته...
-
یادگاری
یکشنبه 15 اردیبهشتماه سال 1387 03:24
ذهنم خراب است مقصرم انگار میگویم شاید بی تو بهتر باشد؟ بی عشقت هرگز هر شب همین فکرها هر شب همین تصمیمها هر صبح آشتی هر صبح ناز و عشوه شبها دوباره ذهنم خراب میشود و تمام میکنم دوستیمان را و صبح... شب و روزمی شب روز
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 15 اردیبهشتماه سال 1387 03:14
لپهایم پر از گوجه سبز فکرمیکنم به لحظهای که میخواستم تا ابد با تو باشم این خرداد میشود 4 سال تمام برای من که آرزوی یک روز با تو بودن را داشتهام اگر همین الان هم بمیرم خوشبختم زیادی هم خوشگذشته اگرهم شبها عر میزنم بهخاطر خودخواهی است... نگران نباش لپهایم پر از گوجه سبز است خوشبختم
-
poison girl
چهارشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1387 04:02
میدانم میایی اگر نیایی که دنیا خیلی تخمی است هیچ هیچ هیچ را می فهمم از وقتی فهمیدم ابدیت یعنی دایره و حلقه و طره و تاب و هر فرم دورانی یعنی تا ابد و دست و رگ یعنی هرگز شاید بیایی به خاطر آن طره یا آن تابی که گوشهی مویم دارد یا ابدیتی که حرفش را زدیم اگر نه که دنیا خیلی تخمی است --------------------------------- یک...
-
paralyzer
شنبه 7 اردیبهشتماه سال 1387 03:58
فکر کنم اشتباهی چشمت را بوسیدم میگویند دوری میآورد -------------------------- تمام امروز را گریستم از دیشب گریستم تا امشب تا فردا شب هم چنگ میزنم حالم به هم میخورد عق روی خودم و تئوریهای مزخرفم و عق روی شیمی و میشاشم به عشق و به زمان و به خاطره و عق کف حمام تو را میخواهم فقط ------------------------------- بیا...
-
تیتراژ اول
شنبه 31 فروردینماه سال 1387 03:12
خیلی احمقانه هنوز باور میکنم رویای کودکیم قابل تحقق است ---------------------------------------- شاید سر شانهام را توی خواب بوسیده بود شاید عاشقم بود توی خواب شاید یک روز -----------------------------------------
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 25 فروردینماه سال 1387 01:34
هر چی تلقین میکنم که بهار چقدر اینجا زیباست... بیشتر میفهمم پژمردگی یعنی چه!
-
missing you
یکشنبه 25 فروردینماه سال 1387 01:29
توی صورتم گفت: نکنه رفته و قالت گذاشته؟ توی صورتش گفتم: نه! اگه هم گذاشته نوش جونش. حتما کوتاهی کردم. زیر لب گفت: ناراحت میشی اگه خیانت کنه بهت؟ زیر لب گفتم : نمیدونم... نمیکنه! پرسید: دلت براش تنگ شده؟ جواب دادم: خیلی... خیلیزیاد
-
داستان غیر واقعی
شنبه 24 فروردینماه سال 1387 02:32
با دستش دارد آنجایش را میخاراند عکسش را توی دستم فشار میدهم انگار عاشق زیاد داشته باشد برایش مهم نیست که چند سال منتظر بودهام به لرزش دستم میخندد زل زل نگاه میکند توی چشمهایم یعنی فهمیده؟ نه غیر ممکنه! من فقط بلدم عکسهای روی دیوار را نگاه کنم یا یواشکی دستهایش را... هی دارم فکر میکنم بهش بگویم یا نه؟ عکسش را...
-
عجیب
سهشنبه 20 فروردینماه سال 1387 02:19
امروز بود یعنی دیروز چون الان ساعت 12 صبح هم گذشته من بعد از 10 سال متحول شدم انگار که بعد از 10 سال اجابت کنه دعامو صداش سکوت سکوت سکوت بی هیچ عقلی همه را جا گذاشتم همه را. برگشتم
-
تاب سرما و تاریکی
یکشنبه 18 فروردینماه سال 1387 02:48
یک وقتهایی میایی توی خاطرههایم لیز میخوری از روی لبم میفتی روی کیبردم انگشتام و میزارم روی جاهایی که ریختهای تر میشود انگشتانم چشمهایم لب هایم --------------------------------------------------- قرار گذاشتم برای اکتشاف بیایم با زبانم این بار و سکوت و گاها لرزش دستم را اگر ... قرار گذاشتم با لای موهایت توی باد رها...