برای فرار کردن لحظه شماری میکنی...
ترجیح میدی که به جای دیدن صحنه های درد ناک فیلم ، بیای و تو تنهاییت تکی تکی بترسی...
کی ،کجای دنیا گفته که همیشه حق با خودته؟
اصلا تا جایی که من یادمه همه حق دارن،جز خود آدم.
خیلی هم قشنگه... حداقل اینه که تو حق کسی و نخوردی...بقیه هم که فکر میکنن حقی دارن،یه جایی حق یکی دیگه رو خوردن.
اه،key board داغون شد!
آخه مگه مجبورم هم تایپ کنم،هم بگردم ،هم ماکارونی بخورم؟
ممکنه سکوت کنی...ولی این نشانه ی حماقت نیست.
سکوت من نشانه ی حماقت من نیست.
شاید سکوت کردن حماقت باشه...
ولی نشانه ی حماقت نیست.
------------------------------------------------------
درست مثل این می مونه که ساعت ۳ صبح از فرط گیر کردن حرف تو گلو بلاگ بنویسی و احساس رضایت کنی...
------------------------------------------------------
گلوم خشک شده...
میرم یه سیگار بکشم.
باید فردا اثبات کنم که با وجود همه ی جریان ها، من هنوز یه پخی هستم.
-آه؛اکنون دیریست
که فروریخته در من؛گوئی؛
تیره آواری از ابر گران
چو می آویزم با بوسه تو
روی لبهایم؛می پندارم
می سپارد جان عطری گذران
آنچنان آلوده ست
عشق غمناکم با بیم زوال
که همه زندگیم می لرزد
چون ترا می نگرم
مثل اینست که از پنجره ای
تکدرختم را؛سرشار از برگ
در تب زرد خزان می نگرم
مثل اینست که تصویری را
روی جریان مغشوش آب روان
می نگرم
شب و روز
شب و روز
شب و روز
خوب...حالا باید قضیه رو خیلی خوب ببینی....
طبق جبر موجود، جریان به سمتی میره که من با اختیار موجود از پس اون بر نمیام.
۱- باید به جبر تن در بدی؟
۲- باید بر خلاف مسیر آب شنا کنی؟
۳- باید رها کنی و سر راه به یه شاخه چنگ بزنی؟
۴- باید دعا کنی؟
۵- هیچکدام.
موبایلم که قطع شده، نمیتونم بهت زنگ بزنم.
انگار از دنیا disconnect شدم.
یه قرار بزاریم یه ذره قربون هم بریم.