وسوسه

شخصی

وسوسه

شخصی

روز۲

عجب ثبت نام اینترنتی هم چه چیز باحالیه جل الخالق!

کاش بودی با هم میخندیدیم. چیزهای خنده دار تا تو نباشی رو لبام خنده نمیاره.

:) اوه .برم اون چیزی که برام نوشتی رو بخونم... خیلی حالم و خوب میکنه. :* وقتی بیای برات یه سورپریز دارم!

زود بـــــــــــــــیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا !!!!

:.(

چقدر سخته...

پس کی برمیگردی؟

پس کی زنگ میزنی؟

دلم خیلی گرفته با اینکه قول دادم قوی باشم ولی ...

بیا .

:)

By Your Side  


you think i'd leave your side baby
you know me better than that
you think i'd leave you down when you're down on your knees
i wouldn't do that
i'll tell you you're right when you want
and if only you could see into me
ha ah ah ah ah ah

oh when you're cold
i'll be there
hold you tight to me

when you're on the outside baby and you can`t get in
i will show you you're so much better than you know
when you're lost and you're alone and you cant get back again
i will find you darling and i will bring you home

and if you want to cry
i am here to dry your eyes
and in no time
you'll be fine

you think i'd leave your side baby
you know me better than that
you think id leave you down when you're down on your knees
i wouldn't do that
i'll tell you you're right when you want
and if only you could see into me
ha ah ah ah ah ah

oh when you're cold
i'll be there
hold you tight to me
when you're low
i'll be there
by your side baby

oh when you're cold
i'll be there
hold you tight to me
oh when you're low
i'll be there
by your side baby

چرا حالم خوب نیست. دلم آشوب است و سرم دارد میترکد.

انگار یک بمب ساعتی منتظر انفجار است.

توی مخم این روزها یکی دارد هی میدود.

هی میخواهد از دهنم فحش بپرد بیرون.

به زمین و زمان بابت تخمی بودنشان و بیخود بودنشان .

آخ کاش لحظه ای می‌ایستادند و گوش میکردند. نمیخواهم حرکت کنند.

--------------------------

باز من به کس شعر گویی افتادم. فکر کنم باید یه جایی را محکم کنم  عین دهنم را بستن با گل  یا در اینجا را تخته کردن.

زیادی حرف میزنم. احساس نادانی مفرط دارم.

...

جواب اولین برف را خودت بده اگر آمد و تو نیامده بودی...

جواب پنجره‌مان و پرده اتاقم را خودت بده، اگر من پشت آنها ایستادم و دلم گرفت.

جواب تنم و دستانم را خودت بده اگر سردشان شد و تو نبودی که گرمشان کنی .

جواب لبهای داغم را خودت بده اگر شکایتی از دوری لبهای شیرینت کردند.

جواب تلفن های بی جواب و انتظارم را خودت بده .

جواب دوریت را به قلب پر تپشم بده. نه ! الان که نیستی را نگفتم.

 وقتی که آمدی و لبخند داشتی...  جواب همه را بده.

 

you are so much better than you know

نه انقدر مطمئن که با چشمان بسته  خودش را از عقب پرت کند ... و نه انقدر بی اطمینان از اینکه حتما دستی او را از پشت سر خواهد گرفت...

آخر کدام ؟ انتخاب کن...

من را انتخاب کن!

میدانم، آخر دست کارمان به کتک کاری میکشد... وقتی دوان دوان نگاهم به سمت اتوبوسها میدود ... وقتی کشان کشان از پله ها بالا میروم.... وقتی لرزان لرزان دستانم نامه مینویسد... و وقتی خندان دستم را به موهای کوتاهش میکشم.

آخر سر من میروم و با خودم آشتی میکنم. منت خودم را در آینه میکشم و گل میخرم و نامه مینویسم. دلم برای خودم که تنگ میشود از سیگار هایت یواشکی میکشم و آرایش میکنم و توی تختم با خرسی که داده‌ای میخوابم. یواشکی جلوی آینه با خودم پچ پچ میکنم که کسی نشنود. شب ها برایت لالایی میگویم به امید اینکه خوابم را شاید یک بار چند لحظه یه گوشه ای از بقیه‌ی خوابهایت ببینی... ترسان و لرزان جمله‌هایی که میگویم بارها میجوم... در خیالاتم لبهایت را بدون اینکه بفهمی میبوسم.  بعد از مدت ها انقدر انتظار را فکر نمیکردم.... منتظر که باشی انگار همش یه جای کار یه جوری است... انگار یکی از یه جایی میگوید چون تو زود به زود هی احساس خوشبختی میکنی ، ما هم در دادن خوشبختی هی شل و سفت میکنیم.. اول میدهیم بعد پس میکشیم... بعد منتظرش که ماندی دوباره میدهیم تا قدرش را بدانی.. بعد خر کیف که شدی میبریم ۸ هفته بعد اگه خواستیم دوباره میآوریم نشانت میدهیم تا حسابی کف کنی... نامه... برایت نامه مینویسم... برای خودمان از خودمان میگویم... چرا تو از ما نمیگویی؟؟؟ ... از من؟... :( ... دلم میگیرد وقتی غمگین باشی و در چشمهای زیبایت اشک جمع شود... دلم میگیرد وقتی جلوی خودت را میگیری که ثابت کنی... دلم میگیرد ، از من با من حرف بزن.

من نمیدانم ، من که این همه طرفدار طبیعت هستم ... پس چرا نامهربانی میکند؟ برای اثبات این جریان خرگوشی که مرده بود زیر درخت بید مجنونی دفن کردم که روحش در شاخه های بید مجنون در پاییز آینده با حرکت در بیاد!

در نهایت میدوی میروی یه گوشه‌ای و تکی تکی یه فکر هایی را می‌بافی...

دیوانه بودن

دیوانه ات بودن

نگاه کردن

نگاهت کردن

دستهایت را یواشکی توی تاکسی گرفتن

پشت پنجره به امید آمدنت ایستادن

یواشکی نگاهت کردن... آرام در گوشت زمزمه کردن...

پریدن از شدت ذوق و از فرط خوشحالی..

بوسیدن

بوسیدنت

لبهایت

چشمهایت

عشقهایت

دستهایت

باز هم دستهایت

خانه های آرامشم

تنت

تنت

تنهایمان

 

این روزها ممنوع است...

 

 

---------------------------------------------

 

 

ما خاطره های هم هستیم...

مرگ بر مرور ایام ... گذرش بر چهره‌ام چروکی بیش نگذارده ... چگونه مرا می‌بینی؟عین روز اول؟

 

یه آهنگ جالب



My life is brilliant.
My love is pure.
I saw an angel.
Of that I'm sure.
She smiled at me on the subway.
She was with another man.
But I won't lose no sleep on that,
'Cause I've got a plan.

You're beautiful. You're beautiful.
You're beautiful, it's true.
I saw you face in a crowded place,
And I don't know what to do,
'Cause I'll never be with you.

Yeah, she caught my eye,
As we walked on by.
She could see from my face that I was,
Fucking high,
And I don't think that I'll see her again,
But we shared a moment that will last till the end.

You're beautiful. You're beautiful.
You're beautiful, it's true.
I saw you face in a crowded place,
And I don't know what to do,
'Cause I'll never be with you.
You're beautiful. You're beautiful.
You're beautiful, it's true.
There must be an angel with a smile on her face,
When she thought up that I should be with you.
But it's time to face the truth,
I will never be with you.

یکی نیست یه من بگوید آخر دیوانه با آن اخلاق بسیار مزخرف و ریخت کریه و بد منظرت... با آن ذات پلید و زشتت ... وقتی حرف میزنی آدم عقش میگیرد... تو را به این حرفها چه؟ کی میاد حتا گوش کند که تو چه گفتی چه برسد به اینکه توجه کند یا کاری انجام دهد.

ضعیف شدم... باز ضعیف شدم.

برگرد.

چند وقت بود که ترسو شده بودم... آره فکر کنم که ترسیده بودم.

منتظر بودم باهام حرف بزنی ، و از اون چیزایی که منو ترسونده بود یه چیزایی بگی و منو آروم کنی... نمیدونم چرا، تو هم چیزی نگفتی... خوب  در هر حال  انگار تو هم دیگه پایه نیستی با من از ترسهام حرف بزنی . ..

نمیدونم ، الان دیگه داشتم میمردم. مجبور شدم.

پرسیدم : دوسم داری؟ 

- اوهوم

نمیدونم...  فکر میکنم به یه چیزی بیشتر از اوهوم احتیاج داشتم...یه جوری‌ام! یه مدته همش منتظرم...  انگار دلم میخواد عین قدیم تر باشه یه چیزایی...  انگار یه چیزی عوض شده.. شایدم چون چیزی عوض نشده این جوری شده... نگو که بهونه میگیرم. انگار دلم به بغل ابدی میخواد. انقدر به حرفهات و لبهات و نگاهت و خودت و عشقت احتیاج دارم که نگو...

نمیدونم چه جوری باید بگم... خجالت میکشم... از خودم خجالت میکشم. ببخشید انگار بی احترامی میکنم . حتا نمیدونم این خواسته ها توقع های زیادیه یا نه؟ ولی هیچ وقت اینجوری نگفته بودم.

انگار دلم هوس کرده که با نوازش هات و حرفات یه مقدار آرومش کنی..منتظره. منتظرته...