-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 آذرماه سال 1384 13:39
یه چیزی بنویس دلم کپک زد...
-
کد ۷۵
پنجشنبه 24 آذرماه سال 1384 13:36
وقتی یه اتفاقی میفته دو تا کار داری که انجام بدی... ۱- گریه کنی ۲ - یه کاری بکنی من اولی رو زیاد انجام دادم. حالا نوبت دومیه!
-
((()))
دوشنبه 21 آذرماه سال 1384 02:15
خیلی حال میدهد که نگران کامپیوترت نباشی و پز بدهی به همه که اگه کار کامپیوتر دارید من یک خدایی رو میشناسم که فلان است و بهمان است. خیلی هم حال میدهد که احساس کنید که دارید.... یک چیزی که مال خود خود خودتان است. بعد میروید همه جا پز میدهید که من یک رابطه ای دیده ام که فلان و بهمان است و وقتی از داشتن حرف میزنید راجع به...
-
()
دوشنبه 21 آذرماه سال 1384 01:45
من یه کرم خاکیه مهربونم ، من و زیر پاهاتون له نکنید... گاهی وقتا بی دلیل اشکام میریزه... نمیدونم مشکل کجاست یا اصلا چرا... حتا وقتی که همه چیز رو به راهه گاهی انگار دلت میگیره... نمیدونم این روزایی که یه جورایی دمغی انگار کسی نمیدونه که تو دمغی... احساسش یه جوریه ، انگار فقط میخوای بگذره . چون میدونی که همه چیز...
-
بی عنوان
پنجشنبه 17 آذرماه سال 1384 15:12
به قول یکی : عجب قدم نحسی داشت این مردک. از وقتی که اومده انقدر اتفاقای بد هر روز هر روز میفته که منم یادم میره از خوبی های زندگیم بنویسم. دیگه چی بگم از زیبایی ها که توی هوای کثیف نمیشه رفت بیرون. چی میشه گفت ؟؟؟ از آلودگی هوا و آلودگی تصویر و آلودگی دوستی ها و آلودگی ذهن ملت ... ای بابا... فقط آغوش بی غلوغش تو من...
-
these days
شنبه 12 آذرماه سال 1384 01:39
یه چیزی عجیبه... خوب باشی... خوبی کنی... خوب بخوای... ولی بازم بره تو پاچت؟؟؟ ------------------------------------------------------ high light موهام شد low light ولی بازم خندیدیم. با هر یه قیچی که به تار موهاش میزد ، اگار زخمه بر دل ریش من میزدند! این دیگه قناعت نداره، هر چی باهاش بیشتر هستم بازم بیشتر میخوامش!...
-
عاشقانه
چهارشنبه 9 آذرماه سال 1384 01:02
یک سال و نیم شد. برای وصف انتهای خوشحالی کلمهای جز تو نبود. شب و روزم تو دلیل همه ی خوشحالیهای شب و روزمی!
-
شبانه
چهارشنبه 9 آذرماه سال 1384 00:57
یک چیز هست که همیشه زیباست... مانند چشمهایت و دستهایت... وآن وقتی است که خوابی... وقتی من در نزدیکیهایت یا دورتر هایت میخوابم، به خوابت فکر میکنم. و آرام میشوم و میخوابم. ------------------------------------------ من اعتقاد دارم... من آدم مذهبی نیستم . به اخلاق معتقدم.... -----------------------------------------...
-
I thought that you'd be here by now
شنبه 28 آبانماه سال 1384 00:16
اصولا شعور چیز خیلی خوبیه که همه ندارن. تربیت هم همینطور . فرهنگ هم همینطور . یه چیز دیگه هم خیلی بده ، اونم آویزون بودنه! گاهی اوقات از یکی یه کاری میخوای برات انجام بده که خودتم میتونی انجام بدی ولی این کار و میکنی که به اون آدم نزدیک بشی. ولی بعضیا نه تنها هیچ گهی بلد نیستن بخورن ، همه ی کارهای زندگی شون روی یه آدم...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 27 آبانماه سال 1384 01:46
کلی ذوق کردم یه چیزی بنویسم... خورد تو ذوقم. نطقم کور شد.( توضیح : بلاگر خراب بود)
-
عصرانه
پنجشنبه 26 آبانماه سال 1384 17:00
اصولا در عاشقانه هایی که من مینویسم کسی چیز زیادی سر در نمیاره. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ یه مرور که میزنم میبینم دیگه نق ندارم.فقط یه چیزایی هست که کلا هست. یا یه چیزایی هست که من مربوط نیست. به من مربوط...
-
؟
پنجشنبه 26 آبانماه سال 1384 16:35
هر چی فکر میکنم که چرا ۸ خرداد پارسال هیچ چیزی ننوشتم یادم نمیاد. فقط میدونستم انقدر فکر دارم که به نوشتن نمیرسه...
-
ظهرانه
پنجشنبه 26 آبانماه سال 1384 16:16
یک چیز قشنگ دیگر هم هست. آن موقع که همه خوشحالند. حتا من توی کثرت آدم ها... بهتر بگم قشنگیش تویی کنار من و بقیه آدم ها.... -------------------------------------------- روزی که آدمها یاد میگیرند و لذت میبرند که از کلمه ما استفاده کنند روز عجیبیه. فکر میکردم اون روز یه نقطه است. ولی اون روز یه مسیره که هر کسی با سرعت...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 25 آبانماه سال 1384 01:40
من از کی ** شعر نویس شدم؟ معذرت میخوام بابت متن های چپ اندر قیچیم. جات خالیه...
-
...
چهارشنبه 25 آبانماه سال 1384 01:23
بعد از چشمهایت لب هایت جانی دوباره میبخشند تا از خواب بیدار نشده ام فرصتی دیگر بده.
-
صبر
دوشنبه 23 آبانماه سال 1384 01:57
با دستانت - که شاخههای آرامش است - برای دستانم با چشم هایت برای چشمانم - که مضطرب است - از عشق آوازی بخوان.
-
م. تو.آ
دوشنبه 23 آبانماه سال 1384 00:39
یه چیز خیلی جالب از یک وبلاگ عالی: آدمها دو نوعند آنها که بعد از هر اتفاقی از خودشان میپرسند چرا و آدمهایی که بیشتر زنده می مانند... خیلی خوبه! نه؟ ------------------------------------------------------ ا- من باید برم. - یه بار دیگه میشه دستت رو بگیرم؟ -خدافظ - ...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 20 آبانماه سال 1384 01:28
دیدی یه قلمبه حرف داری؟! یاد اون کارتونه افتادم که رفت رازشو تو جنگل داد زد و فکر میکرد کسی نمیشنوه! بعد کلاغه به همه خبر داد. -------------------------------------- داره دیر میشه... میرم بخوابم. شاید وقت نگذره.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 19 آبانماه سال 1384 23:51
fire changes to water wisdom becomes insanity and my own eyes turn out to be the enemy of my sleep as they long to see you
-
I'm about to lose my mind
پنجشنبه 19 آبانماه سال 1384 23:50
اینجا دیگه نمینویسه چند نفر از وبلاگم دیدن کردن. چقدر احساس تنهایی میکنه آدم... -------------------------------------------- آخ چقدر درد داشت... چشمام درد گرفت و سوخت تا ته قلبم.
-
نظریه جدید من!
پنجشنبه 19 آبانماه سال 1384 23:41
آدم بودن خیلی مزخرفه ، به خاطر اینکه تنها فرقت با حیوون اینه که فکر میکنی.. فرق زیادی نداری... اصولا درصد غریزه که تو آدم ها میره بالا درصد IQ توشون میاد پایین .کمتر هم فکر میکنن. برای همینه که اسبه یه چیزایی رو با غریزه اش حس میکنه که ما حس نمیکنیم و آدم هایی که بیشتر فکر میکنن کمتر رو غریزه جلو میرن.نمیدونم ها!...
-
هورا بارون
سهشنبه 17 آبانماه سال 1384 23:03
از وقتی اینجا مکانیزه شده یه جورایی راحت نیستم... انقدر حواسم پرت این دور و بر میشه یادم میره چی میخواستم بنویسم. ------------------------------------------------------------- میخواستم بگم این دفعه میخوام بین دستات قایم شم. یه جورایی عین همیشه خودم و تو بغلت جا کنم ، بعد که فشارم دادی بچسبم بهت.بعد سرم و بگیرم بالا و...
-
امروز
یکشنبه 15 آبانماه سال 1384 23:00
به چی قسم بخورم؟ دنیا پر از بی انصافیه! دقیق نمیدونم کی بود که از اولین بیانصافی رنجیدم... تنها شکایتی که همیشه دارم همین بوده... یه با انصافی گفت: اینجوریام نیس! از وقتی که گفته قراره پول نفت بیاد سر سفره ، همه سفره ها جمع شده!
-
۱
یکشنبه 15 آبانماه سال 1384 22:47
اینجا یه نمه غریب میزنه! بزار یه تست بزنم....
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 12 آبانماه سال 1384 03:51
درراستای اهداف وبلاگ نویسی و پا بر جا موندن بر روی ایدئولوژی ها و رک گویی های سیاسی صلاح هر مملکتی در آن است که پس از گند زدن ، سریع و صریح به توضیح در مورد سوء تفاهمات بپردازد... ازجایی که این وبلاگ نه تنها یار و یاور و دوای درد نبوده و نشده و نخواهد بود ، این روزها بلای جان نیز شده. در همین راستا تصمیمات جدیدی از...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 11 آبانماه سال 1384 00:30
همون موقع که داری تو جمع خاطره تعریف میکنی و کسی نمیخنده، برای اولین بار میفهمی که چقدر تنهایی... همون موقع که حتا سرشون و به سمتت نمیچرخونن.. همون نقطه که هستی ولی انگار نیستی، فکر میکنی که هستم پس چرا نیستم. نه فقط من ها! همه! --------------------------------------------------- از اون آقایی که شفای عاجل مرا از خدا...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 11 آبانماه سال 1384 00:20
آخه جیگر! چرا دروغ میگی؟
-
...
چهارشنبه 11 آبانماه سال 1384 00:14
البته خدا را شکر میکنم که خودش پدر هر چی دروغ گو و نامرد و دودره باز و شیاد و خائن است را در میآورد. یک هفته نمیکشد که خود به خود کله پا میشود.
-
wild world
دوشنبه 9 آبانماه سال 1384 03:28
خیلی فرق میکنه که هرگز حرفه ای نشی یا نتونی حرفه ای بشی... فرق میکنه که همین که هستی ok باشی یا همین که هستی ok هم نباشی... با این سرعت که پیش میره دنیا و من پیش میرم... سال دیگه باید همین موقع ها فاتحه ی یه چیزایی و خونده باشم. دختره ی بیسوات! انقدر میدوی که از دنیا عقب نمونی ، هیچ وقت دیگه میرسی که به کفشات یه نگاه...
-
دیر وقت
دوشنبه 9 آبانماه سال 1384 03:16
اولش که آدم با حقیقت ها رو به رو میشود، دلش برای همه چیز تنگ میشود. بعدش دلش دیگر برای هیچ چیز تنگ نمیشود. بعد دوباره دلش تنگ میشود خیلی عمیق و خیلی درد آور. بعد جیغ میکشد و هیچ کس صدای جیغش را نمیشنود و وبلاگی که مینویسد هرگز publish نخواهد شد. فقط تاریکی خواهد بود و یک سری هیولا که اول آدم را میترساند و بعد که آدم...