-
*:
یکشنبه 16 مردادماه سال 1384 23:37
--------------------------------------------------------------------------------- میدونی انقدر N دارم که تشخیص بدم که یک ماچ از پشت مانیتور فقط مال تو هست. *:
-
(:
پنجشنبه 13 مردادماه سال 1384 03:07
امروز هر رنگی باشه ، مهم نیست. برای من امروز ، رنگ t-shirt تو هست. لحظه ای که همه چیز تو هستی.و...
-
۵۹۵۹
پنجشنبه 13 مردادماه سال 1384 02:43
این وبلاگ هم عین دخترای هرزه شده... این همه آدم چرا باید روش کلیک کنن؟؟؟
-
big freak in nature
یکشنبه 9 مردادماه سال 1384 12:18
دنیا پر از واقعیت های کثیفه ، عین بردگی ابدی غول چراغ جادو... و محکومیتش برای براورده کردن سه تا از آرزوها... کی ، یکی از سه تا آرزوش یکی رو برای آزادی غول چراغ میده؟
-
مرداد
یکشنبه 9 مردادماه سال 1384 12:14
چرا post قبلی post نشد؟
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 2 مردادماه سال 1384 16:55
نگران نباشید بابا مینویسم... آخه من کارهای دیگه ای هم جز وبلاگ نویسی دارم...
-
listen to imagine
شنبه 31 اردیبهشتماه سال 1384 02:48
هنوز باورم نمیشه که یک سال از پارسال گذشته... هنور باور نمیکنم که خوشبختی یک سال همراهم اومده... من برم دم پنجره از خوشحالی جیغ بزنم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1384 02:24
خوب و خوشحالی ها... داری صاف صاف راه میری که یه مشکل ۱۲ تنی از بالاترین نقطه ی ممکنه صاف میخوره تو مخت.... تو این لحظه ها ،با بقیه هیچ فرقی نمیکنی...میری به دست و پای خدا میفتی که چاره از مشکلاتت حل کنه... خدا هم یه بیلاخ گنده بهت میده که حالا یاد ما کردی؟ آخه دختر چند بار از یه سوراخ گزیده میشی؟ یا بهتر بگم چند بار...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1384 02:14
دوباره شبگردی ها توی این بلاگ شروع شد... چشمام داره بسته میشه، ولی اگه ننویسم ، ممکنه یادم بره که چی میخواستم تو این لحظه داد بزنم.... مـــــــــــــــــــــــــــم.... چی میخواست بگم؟؟؟ یادم نیست ....anyway....
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1384 02:11
جریده رو که گذر گاه عافیت تنگ است. من نمی فهمم... نمیبینم وقتی مردم حرف میزنن... تا اون جا میبینم که دهناشون باز و بسته میشه...ولی نمیشنوم. انگار یکی خندید... هه هه! نمیدونم داره ادای خندیدن در میاره یا میخنده... اینجایی که میرم ، جدی میرم؟یعنی الان اونجام؟ پس چرا اینجام هنوز؟ تو چی؟ تو که اینجایی، جدی جدی همینجایی؟...
-
looking for something new in ur life?
سهشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1384 01:46
برای فرار کردن لحظه شماری میکنی... ترجیح میدی که به جای دیدن صحنه های درد ناک فیلم ، بیای و تو تنهاییت تکی تکی بترسی... کی ،کجای دنیا گفته که همیشه حق با خودته؟ اصلا تا جایی که من یادمه همه حق دارن،جز خود آدم. خیلی هم قشنگه... حداقل اینه که تو حق کسی و نخوردی...بقیه هم که فکر میکنن حقی دارن،یه جایی حق یکی دیگه رو...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1384 14:33
ای بابا دختره به من میگه: فلان دخترک واسه ی دوست پسرت کرم میریزه! من که دهن بین نیستم، ولی ببین چه قدر تابلو شد که هیچ کس رعایت نمیکنه!
-
من،نصفه شب
پنجشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1384 02:36
اه،key board داغون شد! آخه مگه مجبورم هم تایپ کنم،هم بگردم ،هم ماکارونی بخورم؟
-
(:
پنجشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1384 02:29
خدا پدر یاهو رو بیامرزه که چت کردن و میون پیر و جوون باب کرد!
-
secrets!
پنجشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1384 02:12
دنیای عجیب و غریب و بیخودیه! یارو با ۳ تا بچه مدت هاست با منشی شرکت ریخته رو هم! آقای خونه زن لیسانسه ی خوشگلش و با کلفت ۱۰ سال از خودش بزرگ تر عوض میکنه!بعد از دو سال لو میره که دوست پسره ،کلی دختر در طی این مدت سوار کرده! دختره زنگ میزنه به حووش میگه اگه میخوای من برم کنار!!!!به اون زنگ میزنه نه به این!!! یکی دوست...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 30 فروردینماه سال 1384 03:14
کار ابدی زندگی : مخ زنی، مخ زنی ،مخ زنی... همیشه ، همه جا ، همه کس!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 30 فروردینماه سال 1384 03:12
ممکنه سکوت کنی...ولی این نشانه ی حماقت نیست. سکوت من نشانه ی حماقت من نیست. شاید سکوت کردن حماقت باشه... ولی نشانه ی حماقت نیست. ------------------------------------------------------ درست مثل این می مونه که ساعت ۳ صبح از فرط گیر کردن حرف تو گلو بلاگ بنویسی و احساس رضایت کنی......
-
guilty
سهشنبه 30 فروردینماه سال 1384 02:51
خوب...حالا باید قضیه رو خیلی خوب ببینی.... طبق جبر موجود، جریان به سمتی میره که من با اختیار موجود از پس اون بر نمیام. ۱- باید به جبر تن در بدی؟ ۲- باید بر خلاف مسیر آب شنا کنی؟ ۳- باید رها کنی و سر راه به یه شاخه چنگ بزنی؟ ۴- باید دعا کنی؟ ۵- هیچکدام.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 30 فروردینماه سال 1384 02:29
بد اخلاق.
-
!
دوشنبه 29 فروردینماه سال 1384 03:10
موبایلم که قطع شده، نمیتونم بهت زنگ بزنم. انگار از دنیا disconnect شدم. یه قرار بزاریم یه ذره قربون هم بریم.
-
برای عرض تشکر
دوشنبه 29 فروردینماه سال 1384 02:50
یه ماه دیگه ، یه ساله .. حرفای یه سال پیشم و که تو بلاگ میخونم، خیلی حال میده. احساسام هموناس منتها یه ذره بزرگ شده. فک کنم جشن یک سالگی تولد حس های خوب، چیز با حالی باشه. تا ابد خیلی زیاد دوستت دارم. ناراحت نیستم که یه روزی اعتراف کردم. خیلی خوشحالم که قبول شدم. مرسی که اون روز یواشکی ماچم کردی. مرسی که ولنتاین بهم...
-
...
دوشنبه 29 فروردینماه سال 1384 02:36
درسته که من بعضی جاها تند رفتم، یا هنوز تند میرم، اما قبول کن که تو هم بعضی جاها کند اومدی. (: بیا با هم بریم.باشه؟
-
last dream
دوشنبه 29 فروردینماه سال 1384 02:30
میدونی چه اتفاقی افتاده؟؟ ترسیدم.... یعنی یه جورایی راحت تر بگم، ریدم. اگه بخوام دقیق بگم، انگار مسخ شدم. ببین ... میدونی... اینجا نمیتونم حرف بزنم... میخوای بریم دو تایی یه جایی یه چیزی بخوریم؟ ---------------------------------------------------- خوب ... خیلی هم بد نیست. میدونی یارو کی به پوچی رسید؟ همون موقع که فکر...
-
بی عنوان
پنجشنبه 25 فروردینماه سال 1384 01:31
دقیق، یکی حدود ساعت ۴ صبح ، فوبیای یک سالتو تو صورتت تف میکنه. و تو کاری نمیتونی بکنی... جرینگ.... یه چیزی تو اعماقم، شکست.
-
درس اول.
دوشنبه 22 فروردینماه سال 1384 04:41
توصیه های حیاتی برای دخترهای مامانی ایرانی!!!!. ۱- کاکل هم که مد شد ،سریع یدونه از اون گنده هاشو بزارین. ۲- ناز و عشوه به میزان لازم بلد باشید،اگر لازم شد میو میو هم بکنید. ۳- زنانه راه برید،زنانه بپوشید ، زنانه حرف بزنید ، زنانه گریه کنید ، زنانه احمق باشید. ۴ـ بلافاصله بعد از دیدن نوزاد یا کودک خوتان را از خوشحالی...
-
..
دوشنبه 22 فروردینماه سال 1384 03:36
My daddy left home when I was three And he didn't leave much to ma and me Just this old guitar and an empty bottle of booze. Now, I don't blame him cause he run and hid But the meanest thing that he ever did Was before he left, he went and named me "Sue." Well, he must o' thought that is quite a joke And it got a lot...
-
hey u!how do u do
دوشنبه 22 فروردینماه سال 1384 03:34
...... و همین جا بود که جوش روی دماغ سر باز کرد و قراری با شخص دماغ گذاشت. و ما نیز همچنان به دنبال چسب زخم برای پوشاندن محل عفونت میگردیم... و یه عکس از یه پرستار سکسی که انگشت شو روی لباش گذاشته و میگه :شش! لطفا سکوت را رعایت فرمایید. به احترام پرستار سکسی ، تا ابد سکوت.
-
لاکی
دوشنبه 22 فروردینماه سال 1384 03:18
یه لاک پشت خریدم. اسمش اصغره ، خیلی هم صغیره! خیلی بزرگ باشه اندازه ی ۲ تا بند انگشته! درسته! طبق عقاید محیط زیستی خودم ، وجود این موجود درست نیست. ولی اون موقع که خریدمش فکر کردم حضرت یوسف و از یه برده دار خریدم. چیزایی که ازش میدونم اینه که بلده خاک و بکنه... تو آب شنا میکنه و منو خیلی با خشم نگاه میکنه. در مقابل...
-
dreamers
دوشنبه 22 فروردینماه سال 1384 02:58
وای!!!! نوشت... دیدی؟؟ م.ف بالاخره بعد از مدت ها نوشت.... ** *** همتون! دستم راه افتاد..... دهنتون سرویسه! ( بی تربیت) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ تا حالا دیدی یکی فیلم بسازه ، هم آوانگارد باشه... هم مخلوطی از روشنفکری باشه...هم آخرش یه بیلاخ به فاشیست ها...
-
تست!
دوشنبه 22 فروردینماه سال 1384 02:45
باورم نمیشه میتونم بنویسم... بذار چک کنم ، ببینم....