وسوسه

وسوسه

شخصی
وسوسه

وسوسه

شخصی

شبانه

یه چیزی هست که همیشه فکرش ذهنت و قلقلک میده...

وسوسه‌‌ات میکنه .. و نمیره... واسه همینه که من بعضی وقتا عین غریبه ‌ها رفتار میکنم...

همه آدمیم!

برای آخرین بار به آدم‌هایی که نور چراغشون و توی ماشین ما میندازن وقتی میخوایم ماچ کنیم، لعنت ابدی می‌فرستم!

دفعه بعد قرار ما جایی بدون نور و بوق و ماشین! موافقی؟!

مبارک مبارک تولدم مبارک!

شاید راست میگن...

صدای قار قار کلاغها نمیزاره صدای جیک جیک ها رو بشنوم...

--------------------------------------------------------------------

خوب ۲۳ تیر تولدم بود... هــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــورا !!!

فکر کنم بهترین تولد زندگیم بود... همونجوری بود که تو ذهنم آرزوش بود.میدونی نشد بگم از اون موقع.راستش کلمه براش ندارم.من میتونم اشک شوق بریزم و بگم ممنونم...خیلی زحمت کشیدی.

:* :* :* :* :*  :* :*  :* :*  :* :*  :* :*  :* :*  :* :*  :* :*  :* :*  :* :*  :* :*  :* :*  :* :*

 

میگه با پتک اگه بخوره تو سرت ، چشات وا میشه...

ولی سرگیجه‌اش تا چند روز باهاته!

تو هم ما رو گرفتی‌ها!؟ خوابت برده؟

دنیای کج و مژ

 

در خواب من

بیدار می‌شوی

به تماشای تو

بر دار بلند انتظار

 

گردنبندت

حضور تو را

 بر سینه‌ام جار می‌زند.

 

هر چقدر بعید

باز هم‌آغوشی‌ات را

چون پیکر محبوبی

شهر به شهر

دنبال خود می‌کشم.

 

بیا باز خیال ببافم دور تنت

بیا بپیچم به خیال پیرهنت

بیا در خیال بافته‌هایم

دنبال خودم بگردم...

هیچ نگو!

صدای نفس ‌هایت کافی است.

در هیاهوی سکوت‌هامان

نفس خوانی می‌کنم.

 

تو می‌دانی نفسی که مرده را زنده کند از کجا طلب کنم؟

 

به لبهایت که نگاه می‌کنم

تشنه‌ام می‌شود.

در خاطره‌ی بیداری‌ام

برهنه‌ای

و در حافظه‌ی خوابم

خیس.

هیچ دلیلی وجود ندارد

 که عاشقت نباشم.

این همه دوری؟

این همه راه؟

نمی‌فهمم...

این منم

که در مکیدن نفس‌های تو

از خود خالی می‌شوم .

...

تو با روح (نی) شده‌ی من چه خواهی نوشت؟

گفتم که!

راه رفتن را دوست دارم

رو خوانی می‌کنم، بارها

که در زندگی‌ام راه بروی.

...

میشود برگردی از اول باز بیایی؟

بگو آ...

(با کپی از شعر عباس معروفی که بسیار دستکاری شده توسط خودم)

--------------------------------------------------------------------------

آه.....