وسوسه

وسوسه

شخصی
وسوسه

وسوسه

شخصی

باران پاییز امسال در دبی

امروز بارون بارید.
در هفته گذشته ۲ بار شهاب دیدم.
یک بار رفته بودیم رستوران جشن یک سالگی عروسیمان را بگیریم دوتایی.

یک بار با دو نفر دوست، رفته بودیم وسط آب ها، آبجو بخوریم.
 و دیشب دیدم ماه از پشت ابر در آمد.
من برای هیچ کدوم از شهاب ها آرزو نکردم، همونجوری که برای ۱۱:۱۱ هم آرزو نمیکنم.
من فقط نگاه می‌کنم.
چون قشنگ است.
بعد ته دلت یک جوری میشود و انگار یک موزیکی پخش میشود.

یک بار هم دیدم ماه انگار تب کرده باشد، ورقلمبیده و دورش پررنگ تر است.
انگار می‌گویند ماه خرمن زده.

بعد دور چشم من هم خرمن میزند. بی دلیل.