وسوسه

وسوسه

شخصی
وسوسه

وسوسه

شخصی

بعد از مدت ها میخواهم یه حرفی بزنم.

اگر تصمیم بگیریم که بشود. حتما میشود. پس بیا تصمیمش را بگیریم.

مثلا الان تصمیم بگیر که یک چیزی برای من بنویسی! (؛

 

--------------------------------------------------------

گاهی وقتها توی تخیلم انقدر خوش میگذرد ....  انگار آدم هی قلقلکش میشود...  عین وقتهایی که آینده ی خوشگل میبینم یا وقتهایی که توی خوابم تو میآیی ... یا وقتهایی که در بیداری با هم میرقصیم و توی چشمهای هم میگوییم : چشمهات مثل همیشه نیست .

آخ خیلی درد دارد. همیشه طبیعت هر وقت میخواهد عذابم دهد مرا در انتظارت میگذارد. 

یک ساعت بیشتره که این صفحه ی سفید جلوی روم بازه و هی سعی میکنم این همه کلمه و فمر و حدیث و خاطره رو مرتب کنم و تبدیل به جمله کنم و یه جوری بنویسم که هم راحت بشه خوند و هم راحت بشه یه ربطی بینشون پیدا کرد. دستم هم تو نوشتن کند شده... از وقتی که تو نیستی شوق نوشتن تو وجودم کم شده. احساس میکنم نیستی که بدونی اینجا آپ دیت میشه . چون کار خاصی انجام نمیدم ،حرف خاصی هم ندارم. ولی چون زیاد تنها میشم و زیاد تنهایی فکر میکنم و زیاد به دو تایی بودن می اندیشم کلی تخیل دارم که بهت بگم. این امتحان ها هم بسیار مزخرف میگذره. راستی میدونی چی خیلی قشنگه ، این که اولین برف نه ، دومین برف زمستونی با صدای تو بیدار شم که : پاشو پاشو ببین دومین برف زمستونی داره میاد! (ـ: . این روزا زیاد دیگه برف حال نمیده. دلم شیر برف شدن تو باشگاه انقلاب و میخواد. دلم قدم زدن و سیگار کشیدن و دستمو توی جیبت گرم کردن رو توی برف های نزدیک خونتون میخواد.  دلم ماچ هایی رو میخواد که یواشکی میکنیم وقتی همه روشون به یه سمت دیگه است. دلم یه چیزایی میخواد که همیشه با تو داشتم و ت حالا انقدر خوب ندیده بودمشون. دلم میخواد یه دل سیر فقط نگات کنم. دلم لبخندها و نگاه ها و گرما تو میخواد. این روزا که نیستی خیلی سرده. دلم حضور همیشگی تو میخواد.  دلم یه دل سیر گریه با بغل گرمت و یه جعبه دستمال کاغذی برای فین کردن میخواد.

گفته بودم این بار که میری یا لبهاتو یا دستاتو یا چشمهاتو بذاری.... سخته بی تو روزها سال میگذره.

روز ۴

من نمیفهمم چرا هیچ کس نیست که یه شعر تازه بگه؟

یه شعری که برای آمدنت سروده شده باشد....و از تنهایی هایم صحبت کنم ... و از تبخالی که امروز زده‌ام ... و از جمله هایی که در دهانم ماسید... و از اشکهایی که عین برنامه روزانه راس هر ساعت برایت میریزم... از عشقم که بی پایان است... و از دردی که دارم... از درد دوریمان... از اینکه بدانی که بی تو هرگز گرم نخواهم شد و از روزهای زمستانی ... یه شعری که تویش به بعضی ها بگوید مادر جنده ها این چه قانون تخمی است... و به بعضی ها هم بگوید ** کش...  یک شاعری نیست که توی شعرش از چیزی بگوید که من حس میکنم؟ ... از خانومی که توی تلفن پیغام میگیرد و از سرسامی که من بعد از دو ساعت گوش دادن به حرفهای اون ماشین داشتم... یک شاعر در تمام دنیا نیست که بتواند بگوید ۵ روز یعنی چه و بتواند بگوید اگر ۲ ماه شد چه؟!....

میدانم تقصیر کسی نیست... همه ی مشکلات زیر سر این شاعرهای کودن است. سایکو های بیمار... همش آدم را امیدوار میکنند که دوری چقدر لذت بخش است و تو چقدر از نظر روحی تلطیف میشی .... ولی نمیدانند کونت پاره میشود و دیگر حتا حال نالیدن نداری چه برسد به تلطیف شدن.

خوب عجیب تر از همه اینه که اگه بتونی وایسی توی اون صف ۱۰۰ کیلومتری و سرماشو تحمل کنی و یه ثانیه فقط صداتو بشنوم قول میدم که تا اخر این دو ماه چیز دیگه ای نخوام. فقط اولین زنگ و بزن تا من توضیح بدم که اون پیغام گیر ان  نمیزاره من باهات صحبت کنم.  دیگه همین فعلا...

هیچ حرف و آرزویی جز زنگ زدنت ندارم. ( یعنی فعلا ندارم ) بعد هم خودم دهن همه شاعر های بی ذوق  رو سرویس میکنم.... شب بخیر با اینکه خوابم نمیبرد. *: دوستت دارم. :*

 

 

 

خوبه ... خوابم نمیبره...

تمام روز و منتظر بودم که قراره یه ساعتی توی عصر زنگ بزنم...

تمام جمله هامو برای گفتن آماده کردم.

بعد از کلی استرس و ... آخرش یه خانومی که پیغام گیر بود برمیداشت و میگفت که میتونی ۲۰ ثانیه پیغام بذاری...

نفهمیدم چی باید میگفتم؟ داخلی ۲۵۸؟؟؟ بعد ۲۰ ثانیه صبر میکردم؟

خیلی گیجم...  نمیفهمم. شاید باید پیغام بذاریم بعد زنگ میزنن خودشون؟ آخه مگه میشه؟

امیدوارم تلپاتی همیشگی بینمون کار کنه و خودت فردا زنگ بزنی...

یعنی میشه؟ ...

----------------------------

 چرا تلپاتی بینمون قطع شده... نکنه تو هم گذاشتی رو پیغام گیر؟

کاش بیای و با هم طنز های نبوی رو بخونیم...

خیلی زود دلتنگ شدم. باید سر پا وایسم و خودم و برای قوی تر شدن آماده کنم...

نگران من نباش، من خوبم. کارهایم را انجام میدهم و مراقب خودم هم هستم. ولی ... فقط... یک چیز کم دارم و آن هم حضور خوب توست... نمیتونم تا فردا صبر کنم. هفته ی پیش شنبه همین موقع من دانشگاه نرفتم. یادته که؟؟ ؛)

 

میرم بخوابم. شب به خیر *:

روز ۳

من قهرم...

چرا زنگ نزدی؟

من تنهام... همش هم تقصیر تو !

هیچ چیز هم نمیخوام، جز خودت.

دروغ گفتم قهر نیستم. ولی بیا دیگه... اینجا که نمیتونم برات ناز کنم.

---------------------------------------------

نکنه منو یادت بره...

روز۲

عجب ثبت نام اینترنتی هم چه چیز باحالیه جل الخالق!

کاش بودی با هم میخندیدیم. چیزهای خنده دار تا تو نباشی رو لبام خنده نمیاره.

:) اوه .برم اون چیزی که برام نوشتی رو بخونم... خیلی حالم و خوب میکنه. :* وقتی بیای برات یه سورپریز دارم!

زود بـــــــــــــــیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا !!!!

:.(

چقدر سخته...

پس کی برمیگردی؟

پس کی زنگ میزنی؟

دلم خیلی گرفته با اینکه قول دادم قوی باشم ولی ...

بیا .

:)

By Your Side  


you think i'd leave your side baby
you know me better than that
you think i'd leave you down when you're down on your knees
i wouldn't do that
i'll tell you you're right when you want
and if only you could see into me
ha ah ah ah ah ah

oh when you're cold
i'll be there
hold you tight to me

when you're on the outside baby and you can`t get in
i will show you you're so much better than you know
when you're lost and you're alone and you cant get back again
i will find you darling and i will bring you home

and if you want to cry
i am here to dry your eyes
and in no time
you'll be fine

you think i'd leave your side baby
you know me better than that
you think id leave you down when you're down on your knees
i wouldn't do that
i'll tell you you're right when you want
and if only you could see into me
ha ah ah ah ah ah

oh when you're cold
i'll be there
hold you tight to me
when you're low
i'll be there
by your side baby

oh when you're cold
i'll be there
hold you tight to me
oh when you're low
i'll be there
by your side baby

چرا حالم خوب نیست. دلم آشوب است و سرم دارد میترکد.

انگار یک بمب ساعتی منتظر انفجار است.

توی مخم این روزها یکی دارد هی میدود.

هی میخواهد از دهنم فحش بپرد بیرون.

به زمین و زمان بابت تخمی بودنشان و بیخود بودنشان .

آخ کاش لحظه ای می‌ایستادند و گوش میکردند. نمیخواهم حرکت کنند.

--------------------------

باز من به کس شعر گویی افتادم. فکر کنم باید یه جایی را محکم کنم  عین دهنم را بستن با گل  یا در اینجا را تخته کردن.

زیادی حرف میزنم. احساس نادانی مفرط دارم.