وسوسه

وسوسه

شخصی
وسوسه

وسوسه

شخصی

کار ابدی زندگی : مخ زنی، مخ زنی ،مخ زنی...
همیشه ، همه جا ، همه کس!

ممکنه سکوت کنی...ولی این نشانه ی حماقت نیست.

سکوت من نشانه ی حماقت من نیست.
شاید سکوت کردن حماقت باشه...
ولی نشانه ی حماقت نیست.

------------------------------------------------------
درست مثل این می مونه که ساعت ۳ صبح از فرط گیر کردن حرف تو گلو بلاگ بنویسی و احساس رضایت کنی...
------------------------------------------------------
گلوم خشک شده...
میرم یه سیگار بکشم.
باید فردا اثبات کنم که با وجود همه ی جریان ها، من هنوز یه پخی هستم.
-آه؛اکنون دیریست

که فروریخته در من؛گوئی؛
تیره آواری از ابر گران
چو می آویزم با بوسه تو
روی لبهایم؛می پندارم

می سپارد جان عطری گذران
آنچنان آلوده ست
عشق غمناکم با بیم زوال
که همه زندگیم می لرزد

چون ترا می نگرم
مثل اینست که از پنجره ای
تکدرختم را؛سرشار از برگ
در تب زرد خزان می نگرم

مثل اینست که تصویری را
روی جریان مغشوش آب روان
می نگرم
شب و روز
شب و روز
شب و روز

guilty


خوب...حالا باید قضیه رو خیلی خوب ببینی....
طبق جبر موجود، جریان به سمتی میره که من با اختیار موجود از پس اون بر نمیام.

۱- باید به جبر تن در بدی؟
۲- باید بر خلاف مسیر آب شنا کنی؟
۳- باید رها کنی و سر راه به یه شاخه چنگ بزنی؟
۴- باید دعا کنی؟
۵- هیچکدام.

بد اخلاق.

!

موبایلم که قطع شده، نمیتونم بهت زنگ بزنم.
 انگار از دنیا disconnect شدم.

یه قرار بزاریم یه ذره قربون هم بریم.

برای عرض تشکر


یه ماه دیگه ، یه ساله ..
حرفای یه سال پیشم و که تو بلاگ میخونم، خیلی حال میده.
احساسام هموناس منتها یه ذره بزرگ شده.
فک کنم جشن یک سالگی تولد حس های خوب، چیز با حالی باشه.

تا ابد خیلی زیاد دوستت دارم.
ناراحت نیستم که یه روزی اعتراف کردم.
خیلی خوشحالم که قبول شدم.
مرسی که اون روز یواشکی ماچم کردی.
مرسی که ولنتاین بهم خرس دادی...
بابت تمام تفریح هایی که با هم رفتیم مرسی...

مرسی که کنار انگشتت خال داری..

مرسی که حس خوب میدی.

...

درسته که من بعضی جاها تند رفتم، یا هنوز تند میرم،  اما قبول کن که تو هم بعضی جاها کند اومدی.
(:
بیا با هم بریم.باشه؟

last dream



میدونی چه اتفاقی افتاده؟؟

ترسیدم....
یعنی یه جورایی راحت تر بگم، ریدم.
اگه بخوام دقیق بگم، انگار مسخ شدم.
ببین ... میدونی... اینجا نمیتونم حرف بزنم...

میخوای بریم دو تایی یه جایی یه چیزی بخوریم؟


----------------------------------------------------
خوب ...
خیلی هم بد نیست.

میدونی یارو کی به پوچی رسید؟
همون موقع که فکر کرد دیگه هیچ چیزی نیست که تو دنیا بترکه و اونو خوشحال کنه....

---------------------------------------------------
میدونی از کجا فهمیدم که ترسو شدم؟
از همین الان که ۴ صفحه نوشتم و در ادیت نهایی اینی که اینجاست از کار در اومد!


                                                                                        پایان

بی عنوان


دقیق، یکی حدود ساعت ۴ صبح ، فوبیای یک سالتو  تو صورتت تف میکنه.
و تو  کاری نمیتونی بکنی...

جرینگ....

یه چیزی تو اعماقم، شکست.

درس اول.


توصیه های حیاتی برای دخترهای مامانی  ایرانی!!!!.

۱- کاکل هم که مد شد ،سریع یدونه از اون گنده هاشو بزارین.
۲- ناز و عشوه به میزان لازم بلد باشید،اگر لازم شد میو میو هم بکنید.
۳- زنانه راه برید،زنانه بپوشید ، زنانه حرف بزنید ، زنانه گریه کنید ، زنانه احمق باشید.
۴ـ بلافاصله بعد از دیدن نوزاد  یا کودک خوتان را از خوشحالی بکشید.ترجیحا جلو رفته لپش را بکشید!
۵- غذاهای جور واجور بپزید، اگر بلد نیستید کلاس آشپزی!
۶ـ کتاب نخوانید،اگر خواندید رمان های قشنگ از جنس فهیمه رحیمی باشد!
۷ـ علاقه به ازدواج یادتان نرود.تور را درست پهن کنید! پولدار باشد!
۸- استفاده از رنگهای صورتی...کیف های کوتاه ....های لایت یا مش بسیار حیاتیست!
۹-خودتان را بگیرید. برای جذابیت بیشتر مقداری عصبی بودن یا شاکی بودن از دنیا را دخیل کنید. تقریبا همیشه نق بزنید!
۱۰- نمیگم ، خودت دیگه اینکاره ای!