وسوسه

وسوسه

شخصی
وسوسه

وسوسه

شخصی



اگه آدم ها به موقع به اونی که میخوان نرسن ،دیگه نمیخوان.


یا من یه مشکلی  دارم.یا این بلاگ....
نمیتونم توش بنویسم...

اینم عمرش سر اومده...

عین صاحابش که پیر شده و نمیتونه متال گوش بده...  (:

دی.بهمن.اسفند

ایول مرور نوشته هام توی پارسال همین موقع چه حالی میده!

.........

امشب حالم خوب نیست...

دیگه روم نمیشه با خودم تنها باشم...
یکی دیگه از درونم هی فشار میاره...
بعضی وقتها هم میاد و تو چشمام نگاه میکنه...

داد میزنه.... فحش میده...

حالم خوب نیست.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 همه خاطراتم از جلوی چشمام عین یه کابوس رد میشه...
یکی توی یه هوای مه گرفته فریاد میزنه:
نکن...
ول کن....
اعصابم و به هم ریختی...
خسته ام...



گوشامو میگیرم. میدوم به سمت نور... هیچ کس نیست.
خورشید نیست... چراغ هم نیست.... در هم نیست...
در حقیقت نوری نیست... من، تنها، در انتهای یک بن بست.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
از یه روزی به یعد،یادم نیست کی... به سکوت پیوست.
همه چیز.



...

گاهی بعضی آدم ها کارایی میکنن که نباید بکنن!
با کسایی معاشرت میکنن که نباید بکنن...
جاهایی میرن که نباید برن...
جاهایی نمیرن که باید برن...


خلاصه...
آدم ها همیشه اشتباه میکنن و نمیبینن...

عین من.
الان باید درس بخونم، دارم ** مینویسم.

۳:۲۳

یه وبلاگی مدت هاست ننوشته،حس من میگه که یه جای دیگه داره فعالیت میکنه!
........

بدبختها ! هیچ کس براتون ۵ صبح پای تلفن شعر نخونده!
میدونی خودم و نمیبخشم اگه این دفعه اشتباه کنم...



..........
چه قدر خوبه...چه قدر حرف واسه ی زدن دارم...
اینجا میتونم ساعت ها سکوتم رو هم ثبت کنم.
 میشه بری یه دور بزنی بیای ادامه ی حرفتو بگی..
یا اصلا یه حرف بی ربط بزنی..
بدم نیست..
بد نیست چیه؟ خیلی خوبه!

تو این فاصله من برم یه سیگار بکشم...
-------------------------------------------------------------

میدونی... من اعتقاد ندارم که یکی اون بیرون هست که تیکه ی مکمل تو هست.
من فکر میکنم که دو نفر همدیگر و میبینن.از هم لذت میبرن.با هم خوش میگذرونن و بعد عاشق هم میشن و یه رابطه ی خوب و با هم میسازن.
من فکر میکنم به روز هایی که تلاش میکنن برای خوشحال کردن یکدیگر..
من می بینم روز هایی که تفاوت عقیده دارن، ولی ایثار میکنن.
من می شناسم لحظه هایی که با هم ساخته میشه.

و هیچ حسی به زیبایی بودن تو این لحظه ها نیست.

من دختری و میشناسم که برای دیدن یه لبخند، یه نگاه ، یه کلمه سالها صبر میکنه...

من پسری و میشناسم که برای نگه داشتن رابطه ی خوبش تلاش میکنه...
من صبر و تلاش این رابطه را هر لحظه لمس میکنم.

من نمیتونم تعریفش کنم ، ولی معنی تعهد و حس میکنم.


من دختری و میشناسم که شبها با یه بوسه به خواب میره و صبح ها با یک صبح بخیر بیدار میشه!

من هنوز منم!

هورا...
باورم نمیشه که میخوام بنویسم...
اصلا مطمئن نیستم که میخوام بنویسم یا نه...

منتها گاهی یکی همیشه هلت میده که بجنب..
بنویس دیگه...
بنویس لعنتی...
بنویس ** کش!
تو فقط بنویس...
ب....ن.....و.....ی....س.