وسوسه

وسوسه

شخصی
وسوسه

وسوسه

شخصی

۱۰۰ برگ هم بود تا حالا روش کم شده بود ...نوشتم همش پرید.
بعد مینویسم.

یه شهری یه کافر داشت و یه زاهد...
یه روز توی میدون شهر قرار گفتمان میزارن...
از طلوع تا غروب توی میدون جلوی همه بحث میکنن...بدون نتیجه تمام میشه.
شب که میرن خونه هاشون...زاهد ،کافر میشه . کافر ،عابد و زاهد.

جریان همون جریانه..منتها من نمیفهمم چرا؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد