وسوسه

وسوسه

شخصی
وسوسه

وسوسه

شخصی

b.u.n.n.y

خوب از تو چه پنهون که شب ها میخوابم،خوابت و میبینم،خیلی هم حس واقعی میده،ولی صبح که چشمام و باز میکنم تو نیستی....

ـــ یک دست جام باده و یک دست زلف یار
ـــ رقصی چنین میانه ی میدانم آرزوست

اگر عشق را زبان سخن بود....
ندونستی که من تنها ،این روز ها از دوری تو چه میکنم؟
ما بیراهه نمیریم.
ـ آی عشق آی عشق چهره ی آبیت پیدا نیست...


الاغ ساعت ۳ شد...دیوونه ی  زنجیری... منتظر شنیدن صداتم،تا بخوابم. اما...گریه نمیکنم ها!!!!.قول دادم.مجبورم تا صبح یه خرس بغلم کنم...حسود هم نیستس حسودی کنی (:
نظرات 2 + ارسال نظر
مینا آلبالو جمعه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 03:22 ق.ظ http://www.mina-albalooo.blogsky.com

خیلی قشنگ می نویسی . دلم رفت

مرتضی جمعه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 04:04 ق.ظ http://editor.persianmag.com

بابا بیخیال تریپ لاو شو برو اینجا رو ببین حالش رو ببر به رفقات هم بگو .
http://persianmag.com/blogsky/

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد