داریم اسباب کشی میکنیم...
شایدم اسباب های بیخود و بکشیم...با همون خوباش اینجا زندگی کنیم....
نمیدونم..
هی ..مو فرفری....بیا...
نه! نمیخوام بگم که چرا منو کم دیدی یا چرا اون شب باهام حرف نزدی...
یا نمیخوام بگم که خیلی خوشبختم و تو دنیا هیچکی به خوشبختی من نیست...
میخوام بگم...دوست داری برات یه شعر بخونم؟در آخرین روز تولدم؟
خونه ی مادر بزرگه...هزار تا قصه داره...
خونه ی مادر بزرگه شادی و غصه داره....