لباش و چسبوند به شیشه ی ماشین...محکم فشار داد...شیشه ی سرد، داغ کرد و عرق ریخت..پشت شیشه یکی لبخند زد...دوباره لباش و چسبوند به شیشه...اونطرف یکی پشتش و کرده بود و داشت با موبایل حرف میزد...تاریک بود...روی شیشه جای دو تا لب یخ زده بود...