وسوسه

وسوسه

شخصی
وسوسه

وسوسه

شخصی

.........

امشب حالم خوب نیست...

دیگه روم نمیشه با خودم تنها باشم...
یکی دیگه از درونم هی فشار میاره...
بعضی وقتها هم میاد و تو چشمام نگاه میکنه...

داد میزنه.... فحش میده...

حالم خوب نیست.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 همه خاطراتم از جلوی چشمام عین یه کابوس رد میشه...
یکی توی یه هوای مه گرفته فریاد میزنه:
نکن...
ول کن....
اعصابم و به هم ریختی...
خسته ام...



گوشامو میگیرم. میدوم به سمت نور... هیچ کس نیست.
خورشید نیست... چراغ هم نیست.... در هم نیست...
در حقیقت نوری نیست... من، تنها، در انتهای یک بن بست.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
از یه روزی به یعد،یادم نیست کی... به سکوت پیوست.
همه چیز.



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد