وسوسه

وسوسه

شخصی
وسوسه

وسوسه

شخصی



جریده رو که گذر گاه عافیت تنگ است.

من نمی فهمم... نمیبینم وقتی مردم حرف میزنن...
تا اون جا میبینم که دهناشون باز و بسته میشه...ولی نمیشنوم.

انگار یکی خندید... هه هه!
نمیدونم داره ادای خندیدن در میاره یا میخنده...

اینجایی که میرم ، جدی میرم؟یعنی الان اونجام؟ پس چرا اینجام هنوز؟

تو چی؟ تو که اینجایی، جدی جدی همینجایی؟ پس چرا انگار یه جای دیگه ای؟
کی میدونه؟من میدونم اینی که میگم و یا نمیدونم...

اه چه قدر همه چیز نسبیه!

کی میدونه اون حسی که داره در فضای خارج جدی هست یا نیست...؟/؟
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد