وسوسه

وسوسه

شخصی
وسوسه

وسوسه

شخصی

۳:۳۰


هر چی توی تخت با خودم کلنجار رفتم نشد. هجوم حرف های ناگفته تا الان بیدار نگه داشته من رو.تمام سعی ام رو دارم میکنم که گاهی برای احساسام "i" باشم. نمیدونم، انگار یکی گفته باید حتما share کنی... نمی فهمم. یه سوال... احساسای من راجع به تو ، به من مربوطه؟ یا به تو هم باید گفته بشه؟؟؟ این حق منه که نگه دارمشون برای خودم؟ یا این حق تو هست که بدونی ؟؟؟  ببین ! آخه نمیشه... احساسی که مربوط به دو نفر هست...مال دو نفره ! نه؟!
دو تا مشت ام رو پر از انجیر کردم... دارم میخورم...

مردم بیچاره!!! آخه چرا باید اینجا رو بخونن؟ زور که نیست ایدئولوژی هاتو  توی چشمشون فرو کنی؟!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
من این ظلم رو فراموش نمیکنم!
که امشب هم بدون تو میگذره.

فردا شب هم.



آه...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
میدونی چیه؟ تمام تلاش هام بی فایده بود...
نه ساختن لانه برای یه پرنده ی تنبل... نه ریختن برنج... نه بستن پنجره برای سه ماه فایده نداشت...
هیچ کدوم نیومدن...
بعضی صبح ها گنجشک ها میان... ولی زود میرن!
یکی دو بار هم یه کبوتر اومد...
ولی هیچ کدوم نموندن!!!!

هیچ راهی هیچ وقت هیچ چیزی رو برات ابدی نمیکنه... تا لحظه ای که خودش بخواد.
این یه قانونه دختر! یاد بگیر!
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد