وسوسه

وسوسه

شخصی
وسوسه

وسوسه

شخصی

دیوانه بودن

دیوانه ات بودن

نگاه کردن

نگاهت کردن

دستهایت را یواشکی توی تاکسی گرفتن

پشت پنجره به امید آمدنت ایستادن

یواشکی نگاهت کردن... آرام در گوشت زمزمه کردن...

پریدن از شدت ذوق و از فرط خوشحالی..

بوسیدن

بوسیدنت

لبهایت

چشمهایت

عشقهایت

دستهایت

باز هم دستهایت

خانه های آرامشم

تنت

تنت

تنهایمان

 

این روزها ممنوع است...

 

 

---------------------------------------------

 

 

ما خاطره های هم هستیم...

مرگ بر مرور ایام ... گذرش بر چهره‌ام چروکی بیش نگذارده ... چگونه مرا می‌بینی؟عین روز اول؟

 

نظرات 3 + ارسال نظر
زمان چهارشنبه 30 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 02:26 ق.ظ http://zamanphp.blogsky.com

سلام
نوشتت داشت خوب پیش می رفت اما آخرش ....
موفق باشی

فرهاد چهارشنبه 30 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 03:31 ق.ظ http://eae2.blogsky.com

سلام..
میدونی چیه..؟! چند تا از مطالبت رو خوندم و سر فرصت آرشیوت هم میخونم و به این نتیجه رسیدم که....روح خیلی پاکی داری که خیلی ها نمیتونن اینو بفهمن..!!
در ضمن از شعر قبلیت که یکی از ترانه های قشنگ جیمز بلونت هستش هم خیلی ممنونم...
موفق باشی..
یه ضرب المثل معروف وبلاگی هستش که میگه :‌ ( به منم یه سر یزن ، خوشحال میشم..!!)

اریا پنج‌شنبه 1 دی‌ماه سال 1384 ساعت 10:33 ب.ظ http://meisamaria.blogsky.com

موفق باشی..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد