وسوسه

وسوسه

شخصی
وسوسه

وسوسه

شخصی

همه وبلاگ‌ها عین هم شده ...

یه مشت آدم دچار توهم و اسکیزوفرنیا اغلب دارن از خاطراتشون مینویسن و از عشقهای پنهانی که دارن اعتراف میکنن!

نمیدونم این کلیشه مزخرف دیگه از کجا پیدا شده...

حالا بگذریم... خیلی هم مهم نیست. پس حالا میتونم از خاطراتم و توهماتم بگم...

آقا جان ... مگه زوره ... ؟

من دیگه مخم نمیکشه.... آخه ترم آخر دانشگاه بدترین موقع دنیاست. احساس می‌کنم یه عالمه کار دارم که انجام بدم و یه جورایی هم انگار بهم قراره بگن بیکار علاف... حالم داره از خودم به هم میخوره... اولین کاری هم که گیرم اومده طراحی روی جلد یه فصل نامه است! واقعا معرکه است.

----------------------------------------------------

راستی... امروز زنگ زدی . خدا میدونه که چقدر این تلفن ارزش داره! کاش میشد هی زنگ زد و هی حرف زد...

از وقتی این جدایی مقطعی صورت گرفته ، خدا میدونه چقدر به زیبایی حضورت پی بردم.

نظرات 1 + ارسال نظر
کشکول دوشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 02:02 ق.ظ http://kashkolans.blogsky.com

زوره ٫ ترم آخرم زوره ٫ از اولشم زور بود
برای همین یه هم خندیدم گفتم چشم
اونم زور بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد