وسوسه

وسوسه

شخصی
وسوسه

وسوسه

شخصی

(:

همیشه یه سوالی توی ذهنم مطرح میشه که امنیت مهم تره یا آزادی؟؟؟

همیشه اول فکر میکنی که آزادی ... نمیدونم. هنوزم سواله برام.

دنیای بیرون برای آدم محافظه‌کاری عین من اصولا چیز ترسناکیه... آدم ها ، نگاه‌ها ، حرکت ...

همیشه روزها توی خونه می‌موندم تا انرژی برای یه روز بیرون رفتن رو جمع کنم ...

عجیبه که بعضی ها انرژی رو از بیرون می‌گیرن تا بتونن به درونشون بپردازن...

این یکی از کشف‌های اخیرم بود... برای همینه که با دنیا ok تر برخورد می‌کنم.

-----------------------------------------------------------------------------------

یه اتفاق دیگه هم برام افتاده...

از روزی که احساس کردم زمان توی وجودم تاثیر گذاشته و داره احساسامو عمیق می‌کنه ، توی یه وقت‌هایی یه نگاه‌هایی تازه به یه سری احساسای عمیق شده‌ام انداختم. نکته عجیب اینجاست که چون عمیق شده دیدن انتهاش یه کم سخت شده... برای همین حضورت به درک بهتر لحظه‌هام خیلی کمک می‌کنه... توی چشمام و بغلم و دستام همش کمت میارم... خیلی کمت میارم.

می‌دونی؟

---------------------------------------------------------------------------------

یه اتفاق دیگه هم برام افتاده

امروز اولین روز کار من بود ، البته کار کرده بودم ولی هیچ وقت به چشم کار ندیده بودمش...

همش از کمک تو بود... مرسی که گاهی که پاهام خسته‌اند اجازه میدی بهت تکیه کنم( حتا وقتی پاهای خودت خسته‌اند). زودی سر پا وای‌میستم... قول میدم. مرسی که میشه تو دستات آروم شد و به نگاه‌هات مطمئن بود. مرسی که کمک میکنی که یاد بگیرم روی پاهام وایستم. نمیدونم دیگه چه جوری بگم... خیلی دوستت دارم. *:

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد