از وقتی که من وسوسه شدم و این وسوسه رو راه انداختم ، و از وقتی که وسوسهی نگاه تو منو وسوسه کرد و از وقتی که بالاخره حرفهای منم تو رو وسوسه کرد و تو مال من شدی ( البته من نمیدونم گفتن این مال من درسته یا نه؟) !من خیلی نوشتم... خیلی صبر کردم و باز نوشتم ... نوشتم یا نه ،ولی میدونی که همشو آپدیت کردم!اگر هم اینجا نیست توی دلم همهی خوباش هست. من همش از وسوسههام گفتم...وسوسهی یه بوسه... یه نگاه ... یه حضور ... وسوسهی بودن تو همیشه ،همه جا ، تا ابد... من همیشه از تو حرف میزنم. من با تو حرف میزنم. به قبل تر ها نگاه کن. یادته به من اون اولش گفتی که : از احساسات مطمئنی؟ من هم گفتم : مطمئنم! الان هم هستم. خیلی گذشتهها...،ولی من هنوز مطمئن مطمئن مطمئن مطمئن هستم! تو چی؟ از من مطمئن هستی؟
پ.ن : اینا رو یه بار خیلی بهتر نوشته بودم! همش پرید! دوباره نوشتم... شب به خیر عزیزم