امروز صبح ته دلم احساس واقعی ۲۵ سالگی داشتم. انگار یکهو بزرگ شدم و به همون سرعت انگار یکهو پیر شدم. امروز عین یه شروع بود برای سالهای بعد که من پا توش گذاشتم.
امروز روز عجیبی بود کل روز رو در یه گیجی گذروندم که در عین حال خوب بود.
ته دلم هم یه گرمای عجیبی حس کردم.
امید بازگشت به روزهای خوبمه شاید؟
امروز هر چی که بود روزی بود که باید به خاطر داشته باشم. چون امروز روز آرامش بود و اضطرابی برای از دست دادن آرامش. روز تجربه و روز قدردانی...
امروز از اون روزهای ابدی بود که من توان توصیف شو نداشتم.
چه روز خوبی!
همون گود دی و اینا فکر کنم منظورته :)
۲۵ سالگی و حالا ۳۱ سالگی! گاهی اوقات خیلی زمان زود میگذره...