یادم باشد
به رسم مردمان مغلوب
تاریخ فتح تو را بنویسم
که دیگر جنگی در نگیرد.
اگر نباشی
آنقدر نفس نمیکشم
که بگویم
آتش در نبود هوا
نیست میشود
دم صبح خواب دیدم
داشتی از درخت چیزی میخریدی
که تنم کنم
و من در آب
منتظر بودم لباسم را بیاوری.
یادم باشد
عکسی از چشمهات بگیرم
برای زمانی که خوابم.
گفته بودم باش
تا معنی معجزه را ببینی؟
بودنت
معجزه ای
بالاتر از طاقت من است.
ترسیدم گمت کرده باشم.
کاش خیالت
کنار من بند میشد!
هرگز کاری شگفت تر
از کشف تو نداشتهام
هرگز چیزی مرا اینگونه
شاد نکرده بود
که در تلالو لبخند تو
ماه شدم.
راه میروم
بیهراس از گم شدن
باد موهایم را بازی گرفته
دستم را میگذارم توی جیب تو.
هر قدر خیابان شلوغ باشد
دستت را میگیرم
و نمیترسم.