وسوسه

وسوسه

شخصی
وسوسه

وسوسه

شخصی

مهرگیاه

میخوام همین الان گوشی رو بردارم و لبخند و روی لبات بیارم ولی میدونم که موفق نمیشم و احتمال اینکه زنگ من برای خوشحال کردنت و ناراحت نخوابیدنت باشه آخرین احتمالته...

برای همین یه شعر برات مینویسم و خیلی عاشقانه برات میخونم تا از اینجا به اونجا برسه یه جوری با تمام احساس میخونم تا از اونی که شنیدی خیلی بهتر باشه.( میدونم نمیشه ولی تلاشم و میکنم)

ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده ایم

از بد حادثه اینجا به پناه آمده‌ایم

ره رو منزل عشقیم و ز سر حد عدم

تا به اقلیم وجود این همه راه آمده ایم

سبزه خط تو دیدیم و ز بستان بهشت

به طلبکاری این مهرگیاه آمده​ایم

با چنین گنج که شد خازن او روح امین

به گدایی به در خانه شاه آمده​ایم

لنگر حلم تو ای کشتی توفیق کجاست

که در این بحر کرم غرق گناه آمده​ایم

آبرو می​رود ای ابر خطاپوش ببار

که به دیوان عمل نامه سیاه آمده​ایم

حافظ این خرقه پشمینه مینداز که ما

از پی قافله با آتش آه آمده​ایم


اونجا ذکر کرده که اگه من طلبکار و پررو ام برای چیه...

از دستم ناراحت نباش.

شب خوش

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد