وسوسه

وسوسه

شخصی
وسوسه

وسوسه

شخصی

بهانه


غروب‌های همیشه چقدر دلگیرند
و لحظه‌هام تو را هی بهانه می‌گیرند
دقیقه... ثانیه... ساعت... تمام روز و شبم
در انحنای نگاهت هنوز درگیرند
سکوت یک شب پاییزی و من و باران
و خاطرات تو انگار... نه... نمی‌میرند
شبیه حادثه از گریه‌هام می‌گذری
شبیه حادثه‌هایی که دست تقدیرند
و بعد رفتن تو دست‌های کوچک من
غریب و خسته و غرق بهانه می‌میرند.
نظرات 4 + ارسال نظر
[ بدون نام ] دوشنبه 23 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 01:43 ق.ظ

با سلام
وبلاگ جالبی دارین من مایلم با شما تبادل لینک کنم
دوست عزیز من شما را لینک کردم بعد از سرزدن به
وب سایت من ودیدن لینک خود خواهشا شما هم من رو با
نام "لیست بهترین وبلاگها و وب سایتهای پربازدید"
لینک کنید این ادرس وب سایت من
http://topsite.sub.ir
باتشکر

مهدی دوشنبه 23 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 01:50 ق.ظ http://armageddon.blogsky.com

یاد تو هر تنگ غروب
تو قلب من میکوبه
برام یه یادگاریه
جز اون چیزی نمونده

علی محمد محمدی دوشنبه 23 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 01:53 ق.ظ http://ermes3.blogsky.com

قشنگه ! وبلاگ سرشار از شور وشعوری دارین !
سبز باشید !
درود و بدرود !

در جواب شما بگویم که این شعر نقلی است از شاعری که من نامش را متاسفانه نمیدانم...

خانم بزرگ دوشنبه 23 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 02:19 ق.ظ http://www.majera.blogsky.com

حالا خوش گذشت پشت صحنه کنسرت مایکل ؟؟؟؟؟؟؟؟؟منو یاد ترانه سیاوش انداختی که اولین بار عاشق صداش شدم غروب همیشه واسه من نشونی از تو بوده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد