وسوسه

وسوسه

شخصی
وسوسه

وسوسه

شخصی

گل‌سر سبز با خال خال های سفید

تا کمی حواسم پرت به درس میشود یاد داستان‌هایی میافتم که هنوز نخوانده‌ام. بدو بدو میروم سمت کتابخانه و انگار دیر شده و من به خواندن همه‌شان نمیرسم تند تند میخوانم و میایم وبلاگ‌ها را چک می‌کنم و مبادا کسی چیزی نوشته که من نخواندم. بعد تو می‌گویی فلان خبر در فلان جا و فلانی فلان چیز را گفته و من هم تند تند آن‌ها را می‌خوانم و می‌روم سراغ بعدی. یادم می‌افتد باید سعی کنم و به زبان فرانسه یک متن بلند بالا در مورد خودم بنویسم یک ساعت که فکر می‌کنم ۵ خط بیشتر ازش در نمیاید.

هر روز همان داستان‌های قدیمی و تکرار قدیم و رویاهای قدیم.

چیزی از هیچ کدامش در نمیاید.

بس کن دختر جان ۲ صبح شد. برو بخواب.


نظرات 2 + ارسال نظر
بی نام سه‌شنبه 22 دی‌ماه سال 1388 ساعت 02:13 ق.ظ http://binam62.blogsky.com

و فردا دوباره روز از نو روزی از نو...
منم مثل شما هستم از نوعی دیگر!

آرش سه‌شنبه 22 دی‌ماه سال 1388 ساعت 07:48 ق.ظ http://barobach.ir

سلام
مطلب خوبی بود ،‌ خیلی برام مفید بود
ممنون از زحمتی که کشیدی ،‌ موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد