خنده دار ترین حالت امتحان reading موقعی است که به جای خواندن و تست زدن من غرق ماجرای عاشقانهی بحث میشوم که پادشاه سنگدل حاضر نشد به شوالیه بوته یا تخمی برای کاشتن چای بده و میخواست مونوپول چای و توی دستش داشته باشه و بوتههای چای رو ملکهی عاشق زیر خروارها گل قایم کرد و به عنوان سوغات با شوالیه خوشتیپ ( طبق گفتهی ریدینگ) به مملکتش فرستاد و این شد که تونستن اونها هم چای بکارن و بعدها هم فک کنم میلیاردر شدن.
کل بحث راجع به پخش شدن چای در سرتاسر دنیا و همه گیر شدنش بود ویه پاراگراف کوچیک یه داستان عاشقانه داشت و من از تمام بحث جدی چای پرت شدم توی این پاراگراف و خوندم و خوندم.... و کشیدمشون و انیمیشنش روهم ساختم...
بعد سریع تست زدم تا برگردم و اون پاراگراف و بخونم و بخونم و بخونم....
بعد فهمیدم که تست زدن من عین زندگی کردنمه... بقیه رو سریع سریع رد میکنم تا قسمت عاشقانه زندگیم رو هی ببینم و تکرار کنم و توش باشم.
اگه درستش این نباشه ولی قشنگش همینه...
شاید برای همینه که از تکرار جملههام خسته نمیشم... قشنگیه حضورت برای من از همش مهمتره!
میدونی از چی خندم میگیره؟
از اینکه منم وقتی داشتم میخوندم داشتم انیمیشنش هم تو ذهنم میساختم..!! وقتی دیدم تو هم همین کار رو میکنی خیلی ازت خوشم اومد.. :))
کار خیلی قشنگی میکنی که زندگیت رو عاشقانه میبینی..
مواظب خودت باش دوست من.. :)